سمتم برگشت و لباشو رو لبام کوبید
بوسه خیسی و شروع کرد
لبامو میمکید و میبوسید
زبونشو وارد دهنم کرد . با لبام زبونشو میمکیدم
وقتی نفس کم آوردیم ازم جدا شد و با نفس نفس بهم خیره شد
بعد چند ثانیه مکث دستمو کشید و بلندم کرد
کشیده شدم سمت دی که فکر کنم اتاقشه
درو باز کرد و پرتم کرد تو
بعد درو قفل کرد
نمیفهمیدم چرا اما چیزی نپرسیدم
سمتم اومد دستاشو دور گردنم حلقه کزد و دوباره بوسه و از سر گرفت
دستامو از دور کمرش باز کردم و دکمه هاشو باز کردم
ازم جدا شد و پوزخند زد
بعد با یه حرکت بولیزمو که یکی از 3 تا لباسه درست حسابیم بود تو تنم پاره کرد
اوه خدایا اینم احمق....
دستاشو دور کمرم حلقه کرد و جلو کشیدم
لباشو نزدیک لبامو کرد اما تو چند سانتیش متوقف شد
جوری که لباش به لبام برخورد میکرد زمزمه کرد: حالا مجبوری لخت برگردی خونه
واقعا احمق بود. فکر کرده اینجا کجاس؟ آمستردام؟
لبشو گاز گرفتم
آخی گفت و ازم دور شد
_: کص نگو اینجا که جزیره لختیا نیس....
با هل دادنم باعث شد رو تخت بی افتم و نتونم حرفمو ادامه بدم
مدی: شصت و نه
عام.... نه که منظورشو نفهمم اما واقعا؟ وسط بحث جدیم راجب جزیره لختیا ؟ احمق
دراز کشیدم
برعکس دراز کشید
شلوارامونو درآوردیم
انگشتمو رو کصش کشیدم
داغ بود
سرمو نزدیک بردم زبونمو روش کشیدم
با انگشتام لابیاهاشو لمس کردم و سعی کردم زبونمو داخلش کنم
آه کشید
سرشو خم کرد و کصمو زبون زد و مشغول خوردنش شد
سعی میکردم کاراشو رو خودش پیاده کنم اما گرمای زبونش داخلم نمیذاشت واسه یادگیری تمرکز کنم
چند دیقه گذشته بود که با حسه جریانی که ازم گذشت ناله کردم و رو صورتش ارضا شدم
موث کرد و بعد انگشتشو دایره وار روی کصم که حالا خیس بود کشید
فاک این خوده بهشت بود
با حرکاتش ناخوداگاه کصش و مکای محم میزدم که باعث شد اونم با ناله ای ارضا بشه
چند دیقه بدون هیچ حرف به سقف خیره موندم
نمیدونستم داره چیکار میکنه اما با ورود یهویی انگشتش هینی کشیدم و سرمو خم کردم: مگه...مگه تموم نشد؟
سرشو بلند کرد و نگاهم کرد: یه دور؟ نوپ... سکس لزبینا اینجوری نیست...خلاصه که کلا امشب قراره خوش بگذره بهت
چشمکی زد و انگشت دومشم داخل کصم کرد
چشمامو رو هم فشار دادم
که با حسه چیزه بزرگ و خیسی که به سوراخ باسنم فشار میاورد بازشون کردم:این...چیه؟
ویبراتوری که نمیدونم کی با لوب خیس کرده بود و بالا گرفت تا ببینمش
و بعد تا فرصت اعتراض داشته باشم کامل کردش تو سوراخه باسنم
با درد طاقت فرسایی که بهم وارد شد چشام تا آخرین حد ممکن گشاد شد
نفسم رفت حتی نمیتونستم داد بزنم
با سیلی که تو گوشم خورد سرم چرخید
از شوک دراومدم و داد کشیدم
مدی: لعنت بهت. بیماری تنفسی داری؟ چرا نگفتی بهم؟
سرمو به نشونه منفی تکون دادم
با اخمی که یکم مهربونتر شده بود گفت: پس چته؟
نمیخواستم راجب قلب بدرد نخورم بهش بگم به هر حال... فقط خودمو مامان میدونستیم به پیوند قلب نیاز دارم و نمیخواستم سومین نفر مدی باشه
لب زدم: هیچی بابا.شکه شدم
سرشو تکون داد و ویبراتور و ازم خارج کرد
_: اما....
پرید وسط حرفم:حسش پرید
خودشو رو تخت،درست کنارم پرت کرد چرخید طرفم
دستشو رو سرم گذاشت و موهامو بهم ریخت: پیشیه حال گیر
همونطور که به چشاش خیره بودم مهربون نگاش میکردم آروم دستشو پایین آوردم و گرفتم جلوی لبام تا بوسه ای بهش بزنم اما لحضه آخر نظرم عوض شد گاز محکمی از انگشتاش گرفتم
داد زد و دستشو عقب کشید: نهههه تو پیشی نیستی، تو یه سگه وحشیی تو جلده پیشیه بانمک
لبخند رضایت مندی زدم: میدونم
YOU ARE READING
تاوان بی گناهی
Romanceبسته سیگارو گرفت طرفم یکی برداشتم، از کنار کفشم فندک درآوردم و روشنش کردم فندکو از دستم گرفت و سیگارشو روشن کرد: چشمم روشن تولم فندک جاسازم داره! _: تجربه ثابت کرده همیشه فندک پیشم باشه!اون دفه یادت نیس؟ جر خوردیم رفتیم بالا درخت سیگار بکشیم ، دو...