همین پوزیشن رو، روی تخت تصور کنین👆
.
.
.
.
فردای روز بعد لویی همراه با احساس حالت تهوع از خواب بیدار شد. حالش خیلی بد نبود، فقط معدش یه مقدار میسوخت و سردرد خفیفی داشت. پس فکر کرد عادیه و میتونه به مدرسه بره.زیاد تو مود خوردن صبحونه نبود، اما بازم چند لقمه خورد تا مطمئن شه معدش خالی نمونده.
"حالت خوبه عزیزم؟"
جوانا مثل هر زمانی که حس میکرد یکی از بچههاش مریض شده، نگران پرسید."آره، مرسی که میپرسی...فقط یه حالی دارم...نمیدونم!"
"میتونی بهتر توصیفش کنی؟"
پدرش آشفته وارد مکالمه شد."مطمئن نیستم...معدم یه خورده میسوزه و اذیتم میکنه...نمیدونم چطور بگمش، امیدوارم درکم کنید."
"پس شاید بهتر باشه فعلا توی خونه بمونی و استراحت کنی؟!" جی پیشنهاد داد.
"چیزی نیست، خوب میشم." لویی با تکون دادن سرش رد کرد.
"هر جور میل خودته عزیزم. به هر حال همسایه مریضه و بهمون زنگ زده بریم پیشش بیمارستان و کنارش بمونیم. بچهها رو میذارم خونه مامانبزرگت تا استراحت کنی، اگه مشکلی داشتی زنگ بزن."
"باشه، حتما."
"راستی گفتی هری رو دعوت کردی خونه، نه؟"
"اوهوم"
"خوبه. غذا تو یخچال اندازه دوتاتون هست. اگه خواست میتونه بیشتر بمونه از توهم مراقبت کنه.."
"پوف، باشه...هر وقت امد ازش میپرسم میخواد برای شب بمونه یا نه."
لویی بیحوصله مکالمهشون رو تموم کرد.مثل هر روز اول خواهر و برادرهاش رو رسوند و بعد سمت مدرسه خودش حرکت کرد.
ماشینش رو گوشهای پارک کرد. پیاده شد و هری رو همراه وسایلهاش دید. احتمالا حتی داخل سالن هم نشده و فقط منتظر لویی مونده.
_____
هری منتظر لویی ایستاده بود و مشغول تماشا کردن کارهای روزمره بقیه بود، تا اینکه لویی رسید.
"هی، حالت خوبه؟" هری چند بار پسرک رو اسکن کرد و همراه با حس بدی که داشت پرسید.
"صبح توهم بخیر هز. شبت چطور بود؟" لویی لبخند کوچیکی زد، ولی آلفا اونقدر نگران بود که نخواد بهش توجه کنه.
لویی رنگ پریده بنظر میامد و زیر چشمهاش کمی گود افتاده بود.
هری سرجاش آروم و قرار نداشت. نمیدونست باید چیکار کنه تا از امگا مراقبت کنه.
لویی بخاطر رفتار هری چشمهاش رو چرخوند و سرش رو تکون داد.
"اوکی هری. من یکم مریضم، ولی حالم واقعا خوبه و قرار نیست بمیرم، حالام بریم."
هری دستش رو پشت کمر امگا گذاشت و تا لاکرهاشون همراهیش کرد.
YOU ARE READING
True Mates [L.S]
Fanfiction[Persian Translation] [complete✔] لویی تاملینسون، بدترین امگایی هست که هر کس به چشم دیده. اون امگایی هست که خودش رو موظف به تسلیم شدن و اطلاعت کردن از بقیه نمیبینه، و به نوعی اون توانایی مقاومت در برابر دستوراتِ تقریبا هر فردی رو داره. هری استایلز...