سخن نویسنده : اوکی. فقط میخواستم یه چیزی رو بهتون هشدار بدم. آخر پارت یه لحظهی ریز سکسی اتفاق میافته. اما واقعا چیزی فراتر از بوسیدن و اینا نیست...فقط خیلی با جرئیات توصیف شده.
.
.
.
.لویی واقعا از هری متشکر بود. اون اجازهی مزخرف دوتاشون رو از والدینشون گرفته بود.
قراره تایم کلاس سابمیشنشون به جنگل برن. هر چند خدا میدونه رفتن به یه جنگل فاکی چه اجباری به امضای موافقت والدین داره.
هری احتمالا ساعت ناهار از مدرسه میزد بیرون؛ چون پدرش از آلفای جوان تقاضا کرد تا برای مذاکرهی بعدی آماده بشه.
در هر صورت هز گفت برمیگرده تا اون و لویی بتونن نمرهی مورد نیازشون رو توی امتحان کسب کنن و قبول شن.
خب احیانا قرار بود لو مثل سایر اوقات، بقیه رو نادیده بگیره و از معلمها چشمپوشی کنه. خیلی هم راحت!
مشابه این اتفاق پارسال هم رخ داد. اما اونقدر مهم نیست که ارزش بازگویی داشته باشه...
لویی تکیهش رو به لاکر داد و منتظر هریای موند که با موبایل چسبیده به گوشش، نزدیکش میشد.
_____
هری به لویی رسید. هر حرکت امگا رو دنبال میکرد و در عین حال جواب پدرش رو هم میداد.
لویی میتونست مسبب حواسپرتی آلفا بشه؛ اونم به بهترین شیوه!
لو هنگام عبور از کنار سه معلم سلام کرد، اما ترجیح داد آقای گرین رو مثل همیشه پشت چشم بندازه.
اون فقط وقتی میتونه بهش احترام بذاره که اونم متقابلا بهش احترام بذاره...وگرنه لو دلیلی برای احترام گذاشتن به اون مرد نمیبینه.
امگا حتی نمیتونه درک کنه معلمهاش چرا همیشه توی سالن پلاسن؟ واقعا کاری برای انجام دادن ندارن؟
لو مستقیما سمت هری رفت و پسر راهش رو باز کرد تا بتونه وسایلش رو پایین بذاره.
"آره، انجامش میدم...نگران نباش." لویی روبهروی هری بود. پس آلفا حین مکالمهش به پسرک چشم دوخت.
"حتما بابا...تا اون موقع اونجام...البته، باهاش حرف میزنم." حقیقتا هری مطمئن نبود چقدر میتونه به قولش عمل کنه یا نه.
حدود یه هفتهی دیگه جلسهای با شورا داشتند و اون افراد انتظار دارن هری تا اون موقع تاریخ جفت شدنش رو اعلام کنه.
اما چیزی که آلفا نمیخواد، ترسوندن امگاشه...
"میدونم...خدافظ بابا." هری تماس رو قطع کرد و دقیق چشمهاش رو قفل آبیهای لویی کرد.
"میتونم باهات حرف بزنم؟!" هری اونقدر باشتاب پرسید که لویی برای یه لحظه حس کرد آلفای مقابلش رو نمیشناسه.
YOU ARE READING
True Mates [L.S]
Fanfiction[Persian Translation] [complete✔] لویی تاملینسون، بدترین امگایی هست که هر کس به چشم دیده. اون امگایی هست که خودش رو موظف به تسلیم شدن و اطلاعت کردن از بقیه نمیبینه، و به نوعی اون توانایی مقاومت در برابر دستوراتِ تقریبا هر فردی رو داره. هری استایلز...