*فردا صبح بعد از کلاس زیست*ه: خب بچه ها لطفا مقاله ای رو ک گفتم رو انجام بدین و روش تحقیق کنین
جک: ببخشید آقای استایلز میشه ی لحظه باهاتون صحبت کنم؟
ه: البته جکجک صبر کرد تا همه از کلاس بیرون برن بعد با لحن از خود راضی ای گفت : جناب استایلز من میدونم شما دیشب چیکار کردین!!
هری ترسید ولی سعی کرد عادی جلوه بده
ه: منظورت چیه جک ؟
ج: من میدونم لویی تاملیسنون دیشب شمارو ب فاک داده و دلیل اینکه الان نمیتونین بشینین همینههری بعداز چند دقیقه حرفش رو هضم کرد و گفت:آقای کوپر من معلمتونم و شما حق ندارین اینجوری با من صحبت کنین
جک با چهره خبیثانه و از خود متشکرم به هری نگاه کرد و دستش رو روی میز گذاشت و گفت: اتفاقا من کسیم که میتونه زندگیتونو برباد بده
ولی...
خوشبختانه علاج کارتونم دست منه
ه: منظورت؟
ج: اگه قول بدین تموم نمرات منو این ترم پاس کنین و برام یه توصیه نامه خوب برای دانشگاه بنویسین من دیگه اینکارو نمیکنم
ه: ولی جک تو حتی مقاله تو هم نیاوردی
ج: هر جور خودتون میدونین آقای استایلز بهتون زمان میدم تا فکر کنین
فردا میبینمتون مستر البته با وضعتون باید بگم بیبی بوی و نیشخندی زد و از کلاس بیرون رفتهری کلافه شده بود نمیدونست باید چیکار کنه
باید تموم عقاید خودشو زیر پا میزاشت که آبروی خودش حفظ شه و همه اینا تقصیر خودش بود...
اون بود ک دیشب لویی رو مست کرد و تحریکش کرد که باهاش رابطه داشته باشه...ولی وقتی بهش فکر میکنه اون رابطه با وجود همه درداش و سادیسم بودن لویی شیرین ترین رابطه زندگیش بود...
چاره ای نداشت جز اینکه با جک معامله کنه
اون نمیخواست شغلی ک تازه بدست آورده بود رو از دست بده*در سلف ظهر*
ز: لو من برم دستامو بشورم تا موقعی تو برو برام ناهارمو بگیر
ل: اوکی زیکهدزین سمت دستشویی مردانه راه افتاد داشت دستاشو میشست ک یهو در دوباره باز شد و جک کوپر اومد تو
ج: های مالیک
ز: های استالر
ج: روبه راهی؟
ز: آره کاری نداری گورتو گم کن
ج: چرا اتفاقا خیلی کار دارم من میدونم روی پین کوچولو کراش زدی...
ز: وات د هل؟ چی بلغور میکنی کوپر؟؟؟
ج: انکار نکن مالیک من همه چیو دیشب شنیدم
ز:خب ک چی
ج: خب میخوام باهات معامله بکنم:)
تو و تاملینسون منو تو اکیپتون راه بدین و جلوی بقیه مدرسه ازم دفاع کنین و منم لام تا کام ح نمیزنم
YOU ARE READING
The space between us
Fanfiction~آخه لویی من تا ب حال هیچوقت چنین حسی رو ب هیچکی نداشتم این برام عجیبه... . . . ~زین من امروز یه گندی زدم و برای اولین بار از اینکه کسیو به فاک دادم پشیمونم... لری و زیام💙💚🧡❤️ Top ranked: #15 on ziammayne