Channel : @fiction_mg
Romancer : onena💌Endless sky
آسمان بی پایانگالف:
صدای دور و اطرافم نامفهوم بود. چشم هام به شدت درد میکرد
بانداژی که به چشمم بسته بودن رو حس میکردم
دیشب از استرس نخوابیدم درست مثل میو هر چند دقیقه یبار بهم سر میزد و چکم میکرد باورم نمیشد قراره زندگیم عوض شه این سه سالی که به سختی تموم گذشت
این سه سالی که کاملا تو تاریکی دنیای جلو روم گیر کرده بودمامیدوار بودم بتونم نور سفید رو وقتی چشممو باز میکنم ببینم گفته بودن سه هفته تا باز کردن بانداژ چشمم باید صبر کنم
میو کجا بود؟ دلم براش تنگ شده سعی کردم دست وپامو تکون بدم اما انگار بخاطر اثر بیهوشی غیرممکن بود
فقط میتونستم صداها رو بشنوم
یکی به میو بگه بیاد میخوام صداشو بشنوم تا آروم شم
احتمال دادم تو اتاق ریکاوری باشم.- هنوز بیدار نشدی خوشگله؟میخوام داروتو تزریق کنم
احتمالا پرستار بود میخواست تو سرمم چیزی بریزه خدا کنه یه چیزی بریزه دردم کمتر شه. دستمو تکونی دادم تا بفهمه بهوش اومدم.
یهویی هینیی کشید و گفت- هی هی راحت بخواب
با حرفش بیشتر خوابم گرفت. سرم سنگینتر شد هوشیاریمو دوباره داشتم از دست میدادم
- بله ق... ان.... ان... داد...... جای ... نی..
صدای پرستار رو مخم بود خمار خمار شده بودم دیگه حتی نمیتونستم صداشو واضح بشنوم میخواستم تلاش کنم اسم میو رو به زبون بیارم ولی قادر نبودم. کم کم خوابم برد.
وقتی دوباره بیدار شدم درد چشمم بیشتر شده بود و سرم داشت منفجر میشد ولی اثر بیهوشی کمتر
میتونستم دست های پر از رگش رو حس کنم
ولی انقدر درد داشتم که نمیتونستم به خوبی از لمس لذت ببرم
دست کشیدن به رگ هاش بهم آرامش میداد
نمیدونستم خوابه یا بیدار دستشو تو دستم گرفتم و با تمام دردی که داشتم به هر زحمتی بود با دستی که بهش هیچ سوزنی وصل نبود لمسش کردم
تکون خوردنش سریعشو حس کردم- گالف گالف تو خوبی؟درد نداری؟ به هوشی؟
لبخند پر از دردی زدم که فکر نکنم ذره ای لبم تکون نخورده باشه با انگشتم بزرگترین رگی که زیر دستم حس میکردمو فشار دادم.برامدگی اشو تا آخر لمس کردم
آرامش وجودم بود یکم از دردم کم کرد
BẠN ĐANG ĐỌC
🌌 endless sky 🌌(mewgulf)
Fanfiction🌌تکمیل شده🌌 فکر کنم منم نابینا شدم... گالف فقط تاریکی میدید و من فقط یه جفت تیله ی آبی رنگ... فیک میوگالفی🌻☀️ ژانر:عاشقانه/ درام/ رومانتیک / +18 #mewgulf