endless sky
آسمان بی پایانسوم شخص:
- هیچ وقت اینجوری احساس خوشحالی نکرده بودم!
هنوزم باورم نمیشه جایزه ی بهترین نوجوانِ پیانیست سال بانکوک به من رسیده مامان...جام طلایی رنگی که نشان افتخارش بود رو کنارش گذاشت
چشماشو بست. سرشو به پشتی صندلی تکیه داد و به خوشحالی مادرش که صندلی جلو نشسته بود، گوش داد صدای ذوق زده ی مادرش باعث میشد بیشتر به خودش مغرور بشه و لبخند دندون نمایی بزنه- بهت افتخار میکنم دردونه پسرم... من میدونستم تو بدستش میاری انگشت های تو جادوییه! رو خودم کشیدی نه بابات
صدای بم پدرش که تا اونموقع صدای خنده هاش کل فضای ماشینو پر کرده بود، بلند شد
- هی خانم من اینجا نشستما اون به من رفته نه به تو
فقط خوشگلیش به تو رفته... این هوش و استعداد همش از منهمادرش چشم غره ای رفت و به شوهر جذابش مشت آرومی زد. صدای خنده های هر سه تاشون بلند شده بود
خودش بیشتر از همه میخندید و خوشحال بود
با لبخند دوباره نگاهشو به جام و لوح تقدیر که اسمشو بزرگ روش نوشته بودن داد
نگاهشو حرکت داد به پنجره ی ماشین که سیاهی شب با ستاره و لامپ های کوچیک روشنش کرده بود، زل زد
یه دفعه نور زیادی کل فضای ماشینو روشن کرد
پشت بندش صدای بلندی اومد
حس کرد تو آسمون داره پرواز میکنه
چند بار ماشین غلت خورد
شیشه های جلوی ماشین که تیکه تیکه شدهبودن به سمتش سرازیر شد.........صدای جیغ بلندش همزمان شد با نشستن روی تخت
نفس نفس میزد ، عرق از پیشونیش به پایین سر میخورد
ترسیده بود ضربان قلبش شدت گرفته بود محکم به قفسه ی سینه اش میکوبیدگالف:
رو تختی رو تو دستم مشت کردم زیر لب غریدم
- لعنتی چرا خوابام اینقدر واضح و رنگی ان
چقدر رو مخِپوزخند زدم
دستمو به سمت گردنم بردم تا راه نفسمو بازتر کنم
معلوم نبود این خواب کوفتی کی قراره دست از سرم برداره
با کمک دستم پایین تنمو حرکت دادم تا به لبه ی تخت برسم
پامو پایین گذاشتم، دمپایی پشمی نرممو پوشیدم و ایستادم
یه قدم به سمت راست چرخیدم پوزخندم هنوز روی لبم بود
همینطور که به جلو حرکت میکردم شروع کردم به شمردن قدم هام
ВЫ ЧИТАЕТЕ
🌌 endless sky 🌌(mewgulf)
Фанфик🌌تکمیل شده🌌 فکر کنم منم نابینا شدم... گالف فقط تاریکی میدید و من فقط یه جفت تیله ی آبی رنگ... فیک میوگالفی🌻☀️ ژانر:عاشقانه/ درام/ رومانتیک / +18 #mewgulf