Endless sky
آسمان بی پایان
(وقتی تو دلشون صحبت میکنن*میزارم)
میو:صبح بخاطر فیات دیر کردم خب شبش فعالیت زیادی داشتیم باید هم دیر از خواب بیدار میشدم
تو ذهنم نقشه هامو چیده بودم برای نزدیکتر شدن به پسرک نابینا!!!نباید اخراج میشدم اما نباید هم جلوش کوتاه میومدم تا اونجایی که از حرفهاش فهمیده بودم یه پسر بی احساس و خشک بود
من میتونم... به من میگن میو سوپاسیت هیچ کاری رو بدون نقشه پیش نمیبرم.... اره من میتونم!تو باغ بردمش تا استارت کارمو بزنم
ولی با حرفهایی که ناخودآگاه با دیدین زیبایی باغ به زبون آوردم قشنگ رید تو نقشه هام
لعنتت به دهنی که بی موقع باز بشهسریع به قیافه اش نگاه کردم، میتونستم حسرت رو تو نگاه بی فروغ آبی رنگش که به زمین خیره شده بود، ببینم
دست ظریفشو که دور بازوم حلقه کرده بودم سرد سرد بوددستشو با شدت از دستم جدا کرد، روشو برگردوند
نتونستم قیافه اشو ببینم اما معلوم بود صداشو کنترل میکنه-هه یادت رفته من نابینام؟!میتونی خودت بببینی ازش لذت ببری من علاقه ای بهشون ندارم...
معلوم بود سعی داره درد و ناراحتیشو پنهون کنه سعی میکرد قوی بنظر برسه! باید گندی که زدمو جمع کنم
-ببین من واقعا منظوری....
-خفه شو، ترحم و دلسوزیتو برای خودت نگه دار! من مشکلی با نابیناییم ندارم برعکس اینجوری میتونم چیزهایی که بقیه نمیبیننو ببینم...
خیلی خشک و بد اخلاق بود خدایی بقیه از دستش چی میکشن
شونه امو بالا انداختم تو دلم گفتم: به من چهکه با حالت مشکوکی به سمتم برگشت با چشم های آبی رنگش
که از زیباییش نفسم تو سینه حبس میشد زل زد بهم
اصلا تو نگاه اول متوجه ی نابیناییش نمیشدم اگه بهم نمیگفتن
بینی اشو به سمت یقه ی لباسم آوردیهویی دیدم دستش یقه امو اسیر کرد متعجب سر جام ایستاده بودم و به حرکاتش نگاه میکردم
سرمو پایین آوردم تا یقه امو ببینم که یهویی به سمت جلو کشیده شدم تو چند اینچیش متوقف شدمچشم های آبی اش الان نزدیک نزدیکم بود میتونستم رگه هایی از رنگ های مختلف آبی رو توش ببینم
به چشم هاش زل زده بودم و از دنیا خارج شدم
بوی خوبی میداد نمیدونم دقیقا عطرش چی بود ولی بوش معرکه بود از بوی محشر عطرش پلک هام داشت روی هم. میوفتاد که دیدم
ŞİMDİ OKUDUĞUN
🌌 endless sky 🌌(mewgulf)
Hayran Kurgu🌌تکمیل شده🌌 فکر کنم منم نابینا شدم... گالف فقط تاریکی میدید و من فقط یه جفت تیله ی آبی رنگ... فیک میوگالفی🌻☀️ ژانر:عاشقانه/ درام/ رومانتیک / +18 #mewgulf