*جونگوک*پوزخندی زدمو و وارد اتاق شدم.
پسر سرشو پایین انداخته بود.
_چی شد بیبی بالاخره پا دادی!!!
اصلا حرکتی نکرد و همون طوری روی تخت نشسته بود و پاهاش آویزون بودن.
رفتم جلوتر و شلوارشو از پاهاش در اوردم و با زیبا ترین پاهای جهان رو به رو شدم واقعا قشنگ بود.
برگشتم و به چشماش نگا کردم که الان میشد رگه هایی از ترس رو توش دید!!!
روی تخت نشستم، جوری که پاهام آویزون باش و روی رون پاهام زدم و گفتم : بیا بشین رو پاهام بیبی
و وقتی دیدم حرکتی نمیکنه اضافه کردم : و بهتره به هرچی میگم گوش کنی وگرنه حتی نمی تونم ضمانت بدم زنده از این اتاق بری بیرون!!!
تا حرفمو شنید سریع اومد و روی پام نشت.
جوری روی پاهام تنظیمش کردم و بدنش یه طرف و پاهاش یه طرف دیگه باشه و سریع لبامو کوبودم رو لباش و شروع به خوردنشون کردم و گاز های محکمی ازشون گرفتم و باعث شدم ناله های پسرک در بیاد...
بالاخره بوسه رو به خاطر حس کردن مایه گرمی قطع کردمو و سرمو فاصله دادم تا ببینم چی بود که دیدم گوشه لبشو یکم پاره شده بود، گوشه لبشو لیسیدم.
پوزیشن رو عوض کردم و یه دستم اون هلو هارو لمس میکردم و با دسته دیگم لباسش رو بالا زدم و سینه هاش بازی کردم و رو ی تخت گزاشتمش و گفتم : برو به تاج تخت تکیه بده.
گوش کردو و سریع رفت و به تاج تخت تکیه داد.
دستاش رو به تاج تخت بستم و باکسرگیش رو از پاهای بلند و سفیدش در اوردم و لباسشو توی تنش پاره کردم.
چشماش حالا کاملا رنگ ترس گرفته بودن.
خنده ایی کردمو و. یه شیشه ویسکی برداشتم و درشو باز کردم یه ذرشو خوردم و گفتم : فک کنم درست نباشه وقتی بدن به این خوشگلی هست از توی بطری ویسکی بخورم!!!
واقعا اغوا کننده بود چون حتی سیکس پک هم نداشت.
پس بدون معطلی کل ویسکی رو روی سینه و شیکمش و حتی کشاله رونش و البته حتی درون سوراخش هم ریختم و البته یادم نرفت که روی شونه ها و گردم و لب هاش و صورتش و تک تک جاهای بدنش بریزم.
_خب بیبی... من هنوز دلم ویسکی می خواد.
+تو.... توی... یخچال... ه... هست
_نه.... من اونی که روی تو ریختمو می خوام بیبی
چشماش از ترس گشاد شدم اما من بی توجه به اون زبونمو روی پاش و رونش کشیدمو و به طرف کشاله رونش رفتم اما از ترس پاهاش رو به هم چسبون و منم باهاش رو جدا جدا بستم تا راحت تر به کارم ادامه بدم.
از رون هاش بالاتر رفتم و به کشاله رونش حمله ور شدم.
از کارم جیغش در آمد و از درد ناله میکرد و به خودش میپیچید.
به طرف سوراخش رفتم و آن را لیسیدم و به طرف شکمش رفتمو و چشمای اشکیش رو نادیده گرفتم.
سوراخ نافش رو لیسیدم و دوباره ناله هاش رو شروع کردم.
راستش از ناله هاش خوشم میومد!!!
بالاتر رفتم که رسیدم به نیپلاش بلا فاصله گاز محکمی از نیپلاش گرفتم و دادش رفت هوا
شروع کردم به مکیدن یکی از نیپلاش و با دستم به اون یکی ور میرفتم و با این کارم ناله ایی کرد بالافاصله اون یکی نیپلشو به دندون گرفتم و با دستم اون یکی رو کمی نشگون گرفتم و با این کارم دادش رفت هوا
(-تصمیممو گرفته بودم که آیا می خوام بخرمش یا نه اما حیف نبود که توی همین چند دقیقه ایی که نیستم آروم بمونه؟؟؟)
پس رفتم و سه تا ویبراتور در درجه های آخر آوردم و سریع واردش کردم با این کار جیغش به هوا رفت و شروع به دست و پا زدن و وول خوردن کرد و منم همون موقع از اتاق خارج شدم تا برم به دفتر مدیریت بار...(¬㉨¬)
:من دیگه خسته شدم بهتره بزاریمش همین جا و بریم و تو یه کارت همه چیو بنویسیم و بزاریم این دختره با دهنش بگیره تا وقتی کوک بر میگرده خیلی راحت بخونتش و دختره رو بگیر به فاکش بده خو
/ نه بهتره وایسیم تا برگرده خونشಥ‿ಥ
نظر فراموش نشه ㅜㅡㅜ⭐
اگه دوست داشتینم وت بدین Ծ‸Ծ ❤️اینم عکس اون بالا 😅✨
اینم دلم نیومد نزارم 😐😅✨
خب فعلا 😁🤭
YOU ARE READING
فرشته و شیطان
Humorسلام این اوین کار منه ✨❤️ اما قول میدم از خوندنش پشیمون نشین (اعتماد به فضا...)🤭 تازه اومدم و با محیط آشنایی زیاد ندارم پس به بزرگی خودتون بی کلگیه منو ببخشید... 😹😅❤️ کاپل :کوکوی - یونمین-نامجین ژانر :اسمات -بی دی اس ام - ددی کینگ - ارباب برده ا...