The Home

114 8 5
                                    

Ep 1 :
Bloody Sign

اون روز براش تداعی شد...

دوباره، برای میلیون ها بار!!

تو ذهنش رد میشد و به خودش می‌لرزید..

اون میدونست...

چیزی رو میدونست که نباید، اما اون اتفاق جلوی چشماش افتاده بود و اون رو برای هزارمین بار به مرز جنون رسونده بود!

میدونست چه اتفاقی افتاده، با تک تک جزئیاتش!

اما کی حرف اونو باور میکرد؟

هیچکس حرف یه دیوونه ی روانی رو که تو تیمارستان بستری بود رو باور نمیکرد!

دیوونه ای که حتی خوندن و نوشتنم بلد نبود!!

~~

دختر کوچیک خانواده اون تابلوی قدیمی رو توی انبارشون پیدا کرد...

کاری که هیچوقت نباید میکرد..!

از همون اولین نگاه دختر به اون تابلوی خاک خورده، معلوم بود که شیفته ش شده، درست مثل بقیه ی اعضای خانوادش!

اونها عاشق اون تابلو شده بودن، اشتباهی که خانواده ی قبلی هم مرتکبش شدن!

شاید هم همین باعث شد که تک تک اعضای اون خانواده، بدون اقراق تک تکشون کشته بشن...

درست عین خانواده ی قبلی، درست همون ساعت و درست روی همون فرش گرد آبی کشته شدن...

پلیس این اتفاق رو قتل های زنجیره ای اعلام کرد، اما هیچوقت قاتلی پیدا نکرد!

شاید اصلا قاتلی وجود نداشت، شایدم قاتل تا الان مخفی شده...

••••

- تا الان دو خانواده به قتل رسیدن...قاتل کیه؟ چرا پلیس تا الان نتونسته قاتل رو دستگیر کنه؟ سوالی که مطرح میشه اینه که قاتل برای قتل دیگه ای نقشه کشیده؟ مردم پلیس رو " بی کفایت " خطاب میکنن و اعتراضات شروع شده... "

بی حوصله تلوزیونو خاموش کردم.

از این اخبار تکراری خسته شده بودم!

هر روز راجع به همین حرف میزدن...

- رزاموند؟

با صدا شدن اسمش توسط مامانم برگشتم:
+ جانم مامان؟

از آشپزخونه بیرون اومد:

- قراره با راشل بری؟

سری تکون دادم:

+ قرار بود راشل بیاد اینجا خیر سرش! روز اول دانشگاهمو نمیخوام دیر برسم!

با صدای زنگ گوشیم دوییدم سمت اتاقم:

+ راشله!

سریع هودی سیاه اور سایزمو پوشیدم و کوله ی سیاهمو برداشتم...

Bloody SignWhere stories live. Discover now