EP 7 :
Bloody Sign- هی اون چش شده؟
- واقعا هیچ ایده ای ندارم!
- انگار زیادی حالش بده!
- انقدر حرف نزنین بیدارش میکنین!
چشمامو به سختی باز کردم که نور مستقیم توی چشمام خورد!
پوفی گفتم و نیم خیز تو جام نشستم که با چهار جفت چشم مواجه شدم!
تهیونگ دستشو رو پیشونیم گذاشت:
- تب نداری...
به تختم تکیه دادم:
+ بچه ها کی اومدین؟
جونگ کوک با قیافه ای نگران بهم خیره شد:
- صدات چقدر گرفته..
آهی کشیدم:
+ من... یه نفر بهم زنگ زد...
اسپنسر سوالی نگام کرد:
- خب؟
فرو رفتم زیر پتو:
+ کسی که بهم زنگ زد...
واقعا سختم بود به زبون بیارمش...
بازگوییش درست مثله شکنجه بود برام!
انگار دارم به خودم یادآوری میکنم که تو چه تله ای گیر افتادم!
+ اون...قاتل بود!
هر چهارتاشون باهم داد زدن:
- چــــــــــــــــی؟
سرمو تند تند تکون دادم:
+ لطفا ازم نخواید دوباره تکرارش کنم!
تهیونگ سمتم خم شد:
- صداش چجوری بود؟
گوشیمو برداشتم و صداشو که به صورت خودکار تو گوشیم ضبط شده بود رو پخش کردم:
+ اون از تغییر صدا استفاده کرده...
راشل پوفی گفت:
- اون اینقدر احمق نیست که راحت صداشو بهمون نشون بده!
جونگ کوک گوشیمو از دستم گرفت:
- شمارش چی؟
چند لحظه بعد خودش جواب خودشو داد:
- البته... اون که نمیاد با یه سیم کارت دائمی بهت زنگ بزنه!
گوشیمو ازش گرفتم:
+ معلومه! انتظار داشتی شماره ی واقعیشو پیدا کنی؟
اسپنسر برگه ی کُدای کامپیوتری برای هک دوربینو درآورد:
- زود باشید بیاید اینارو حفظ کنیم.
هیچکس حرف دیگه ای نزد و همه مشغول حفظ کردن کد ها شدن...
همه، به جز من!
تنها چیزی که توی ذهنم میچرخید حرفای قاتل بود...
YOU ARE READING
Bloody Sign
Mystery / Thrillerترس، وحشت، حس نا امنی... اینها تمام احساساتی بودن که تو دل تک تک قربانیاش به وجود میآورد... هیچکس حتی فکرشم نمیکرد که زیر آسمون خاکستری نیویورک، تو خونه ای درست مثل بقیه ی خونه ها، قاتلی زندگی کنه که زندگی قربانیاش دستش باشه... که با یه اراده جون...