Kim Seungmin
-جونگینی...
تونستی پولی که میخواستنو جور کنی؟Yang Jeongin
معلومه که نه!
چطور میتونم تو دو روزده هزار وون جور کنم؟
مگه اینکه کار پارهوقت بگیرم...
اما اونا پول رو همین امروز میخوان...Kim Seungmin
کاش میتونستم کمکت کنم اما من...
ببخشید...
Yang Jeongin
هی هی
اشکالی نداره
خودتو سرزنش نکن
خودم یه کاری میکنمKim Seungmin
جونگینی...
من واقعاً نگرانتم
بهتر نیست با مدیر حرف بزنیم و همه چیز رو بهش بگیم؟Yang Jeongin
نه
اصلا
جفتمون میدونیم که اینطوری همه چیز بدتر میشه
بهرحال...
ممنونم ازت مینی:)
تو مدرسه میبینمت-
پوست خشک لبش رو با دندون کشید، استرس داشت و نمیدونست باید چیکار کنه. مطمئن بود بنگ چان و اکیپش قراره این زنگ وارد کلاسشون بشن، طبق روتین همیشه بعد از تحقیر کردنش مجبورش کنن تا حیاط پشتی مدرسه همراهیشون کنه.
تو کور ترین نقطه گیرش میانداختن و بعد...
بدنش ناگهانی به لرزه افتاد و انگشت های کشیدهاش به کنار نیمکت چوبیش چنگ انداختن. حتی نمیخواست به چیزی که در انتظارشه فکر کنه!
خانوادهاش بهش شک کرده بودن و جونگین هیچ جوره نتونسته بود مقدار پول مقدر شده رو جور کنه.
سعی کرد روی درسش تمرکز کنه ولی صدای معلمشون بیش از حد دور بنظر میرسید. ذهنش به دنبال راه فرار بود و نمیتونست تمرکز کنه!جونگین همون پروانه ای بود که گیر تار عنکبوت افتاده بود و با هربار تلاش برای رهایی، بیشتر گیر میافتاد.
همون خرگوشی که به دام شکارچی افتاده و منتظر شکارچیش بود؛ با این تفاوت که جونگین رها نمیشد. قرار نبود کسی بیخیالش بشه، فقط شکنجه میشد!
حتی روح خسته و دربندش هم بین آزار و اذیت های چان کم آورده بود ولی مگه چاره ی دیگه ای جز این داشت؟هنوز یک ماه هم از شروع ترم نگذشته بود!
با شنیدن صدای بلند زنگ به خودش لرزید و نگاهش و رو به سونگمین داد. پسر مو مشکی با نگرانی بهش خیره شده بود ولی کاری از دستش بر نمیاومد.یک... دو... سه...
با صدای زنگ کلاس که خبر از اتمام اون میداد، جونگین نفس عمیقی کشید و از جاش بلند شد.
- اوه داری به استقبالمون میای؟ پسر خوب.
بنگ چان نیشخند ترسناکی زد و با دستش، فشار زیادی رو به شونه ی راست جونگین وارد کرد. فشار وارد شده به قدری زیاد بود تا جونگین ناخودآگاه ناله ی آرومی بکنه.
YOU ARE READING
Broken
Romance• Name: Broken • Couple: Hyunin , Minsung • Genre: Au , Romance , School life , angst , Smut • Writer: Yoonisa , Alooche - هی پسر، ببین کی اینجاست! با صدای چان سرش رو بالا آورد و بزاق دهنش رو پایین فرستاد. مینهو روی صندلی کنارش نشست و چند دقیقه بعد...