The 6th Chapter

475 91 3
                                    


پاکت آب انبه توی دستش رو فشار داد تا تمام مایع توی نی بالا بیاد. این زنگ کلاس نداشتن و حوصله‌اش به شدت سر رفته بود؛ برای همین به سالن رفته بود تا تمرین تیم بسکتبال مدرسه‌اشون رو تماشا کنه. هرچند که دلیل اصلیش این نبود.

حدس می‌زد جیسونگ برای تمرین هیونجین که توی تیم بسکتبال مدرسه بود به سالن بیاد؛ برای همین هم تا اون لحظه جیغ جیغ‌ای دخترهای جوگیر سال‌اولی تماشاچی رو تحمل کرده بود.

کلافه هوفی کشید و نگاهش رو به زمین داد. اکثر بازیکن‌ها از پسرهای محبوب مدرسه بودن و حدس می‌زد برای همینه که انقدر شلوغش می‌کنن.
با دستی که به شونه‌اش خورد به پشت چرخید. دوست داشت جیسونگ رو ببینه ولی با چان مواجه شد.
- نمیای بیرون؟ تا کی می‌خوای این بازی مسخره رو نگاه کنی؟

مینهو بی حواس سرش رو به چپ و راست تکون داد. شاید به نظر مسخره می‌اومد، اما می‌خواست مطمئن شه جیسونگ حالش خوبه چون ظاهراً از چیزی که به نظر می‌رسید حساس تر بود.
- نمیام، تو برو.

پسر بزرگتر سرش رو با تأسف تکون داد و دور شد. درک نمی‌کرد چرا دوستش انقدر پافشاری می‌کنه تا اونجا بمونه. 
بعد از‌ چند دقیقه، در نهایت از جاش بلند شد تا خودش دنبال جیسونگ بگرده. انگار اون پسر قصد اومدن نداشت!

از پله های جایگاه بالا رفت اما درست همون موقع، فرد مورد نظرش رو دید. پسر سال دومی که سرش رو پایین انداخته بود و بدون اینکه جلوش رو نگاه کنه، سمتش حرکت می‌کرد و مینهو احتمال می‌داد که جیسونگ اصلا متوجه حضورش نشده باشه. به هرحال سر جاش ثابت موند و جیسونگ گیج و منگ بهش برخورد کرد.

- از سر راهم برو کنـ...
خواست فرد سر راهش رو هل بده اما بلافاصله بعد از بالا آوردن سرش پشیمون شد. اصلاً انتظار نداشت مینهو رو توی جایگاه تماشاچی‌ها ببینه و گونه‌هاش به سرعت قرمز شدن. از شبی که با هم خوابیده بودن، این اولین باری بود که همدیگه رو می‌دیدن و این باعث می‌شد جیسونگ از خجالت سرخ بشه. تک تک کارهای دیشب‌شون رو به وضوح یادش بود.
حتی نمی‌تونست مستقیم به مینهو نگاه کنه و این کلافه‌اش می‌کرد. چرا نمی‌تونست پیش اون هم پررو باشه؟

- ناراحتی؟ 
با سوال مینهو، سرش رو بالا آورد. نمی‌دونست چرا حالش رو می‌پرسه. در واقع فکر می‌کرد این‌ نگرانی‌ها همه تظاهر به مهربونی باشن پس چرا دست از این کارش بر نمی‌داشت؟ بی تفاوت تلاش به پس زدن پسر مو قهوه‌ای کرد.
- برو اونور.
مینهو ذره ای هم از جاش تکون نخورد. باید دلیل این رفتار مسخره جیسونگ رو می‌فهمید.
- جواب سوالم این نبود.

لحنش محکم و خشک‌تر شده بود اما تأثیر چندانی روی جیسونگ نداشت. اختیار کلمات از دست جیسونگ در رفته بودن و اونقدر کلافه و عصبی بود که فکر نمی‌کرد چقدر با حرف‌هاش روی اعصاب مینهو می‌ره.
- عادت داری حال همه بازیچه‌هات یا نه… بهتره بگم زیرخواب‌هات رو بپرسی لی مینهو؟ نامادریت می‌دونه شب به جای درس خوندن مشغول به فاک دادن بقیه‌ای هوم؟ واقعاً نمی‌دونم چه فکری کردم که باهات خوابیدم!
تند و عصبی گفت و حتی خودش هم متوجه نبود چی گفته. حس می‌کرد باهاش بازی شده و این بیش از حد ناراحتش می‌کرد.

BrokenWhere stories live. Discover now