The 4th Chapter

653 114 24
                                    

با دیدن روشن شدن اسکرین گوشی هیونجین، ناخواسته نگاهی بهش انداخت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

با دیدن روشن شدن اسکرین گوشی هیونجین، ناخواسته نگاهی بهش انداخت.
با دیدن اسم یانگ جونگهو، شوکه شده پلکی زد. پسرش چه کمکی می‌تونست بهش بکنه؟
به محض اینکه هیونجین فضای خالی کنارش روی مبل رو اشغال کرد ازش پرسید:
- یانگ جونگینو می‌شناسی؟
هیونجین با اخم سری تکون داد. چطور می‌تونست خانوادهٔ یانگ رو نشناسه وقتی مسبب از هم پاچیدن خانواده اش و یتیم شدن خودش و جیهیون شده بودن؟!
مادرش با دیدن اخم پسرش آهی کشید. حدس می‌زد هیونجین موضوع رو اشتباه فهمیده باشه.
با صدای بلندی دختر کوچیکترش رو صدا زد تا اون هم بیاد. یکبار باید این مسئله رو تمام و کمال برای بچه هاش تعریف میکرد تا سوتفاهم های ایجاد شده از بین برن.

جیهیون از اتاق خوابش که در انتهای راهرو قرار داشت بیرون اومد و با ابروهایی بالا رفته بهش خیره شد.
هیونجین در جواب نگاه سوالی خواهرش، به آرومی "یانگ" رو لب زد و همین کافی بود تا جیهیون چشم هاش رو بچرخونه و روی دسته ی مبل، کنار هیونجین بشینه‌.

سری از روی تاسف تکون داد، چرا زودتر همه چیز رو برای بچه هاش تعریف نکرده بود؟
- بچه‌ها، آقای یانگ باعث اخراج پدرتون نشد...درواقع وقتی پدرتون دو هفته پشت سر هم، مست رفت سرکار، مدیرعامل آقای یانگ رو مجبور کرد بهش اخطار بده. وقتی آقای یانگ به پدرتون اخطار داد، از کوره در رفت و آقای یانگ رو جلوی تمام کارمندا که شامل مدیرعاملم میشد، کتک زد‌. برای همینم آقای یانگ چاره ای جز اخراجش نداشت؛ چون کیم سوبین-مدیرعامل- بهش فشار می آورد.

مکثی کرد تا گلوی خشک شده اش رو تر کنه، مدت ها بود انقدر حرف نزده بود. نگاه شوکه ی بچه هاش گویای گیجیشون بود، به هرحال پدرشون خودش رو بی گناه نشون داده و از آقای یانگ هیولا ساخته بود.

- یه ماه بعد از اینکه از خونه رفت و‌ما رو ترک کرد، خانم یانگ و پسر بزرگترش اومدن خونمون، یادتون باشه اون زمان پول زیادی نداشتیم چون همه ی پس اندازمونو پدرتون برده بود. حدود دویست‌ هزار وون بهمون دادن و جونگهو کلی معذرت خواهی کرد، مثل اینکه آقای یانگ درتلاش بود تا پدرتونو پیدا کنه‌. تو یه شرکت دیگه براش کار پیدا کرده بود‌. تو تمام این مدتم هر چند وقت یکبار، وقتی شما دوتا مدرسه بودید بهمون سرمیزدن و گاهی پول یا مایه احتاج برای خونه می‌دادن چون فکر می‌کردن تقصیر اوناست که باباتون ولمون کرده.

BrokenWhere stories live. Discover now