اینک آخرالزمان

157 28 44
                                    


چند دقیقه‌ای می‌شه که تک و تنها تو دفتر بزرگ و دنج لوهان نشستم و به عکس دو نفره‌ای که خودش و خواهرش با لبخند دندون‌نمای مسخره‌ایی به دوربین سلفیی که تو دست‌های لوهان زل زدند، نگاه می‌کنم. لوهان توی عکس انقدری جوون هست که می‌شه گفت احتمالا برای 7یا8 سال پیشه. چقدر حال و هوای عکس برام غریبه. به‌نظرم باید خیلی احساس خوشبختی کنی تا همچین لبخندی بتونی بزنی اونم بدون این‌که بخوای نقابی داشته باشی. مطمئنم که لو برای خواهرش نقابی نزده. راستی تابه‌حال شده جلوی من همچین لبخندی بزنه؟ آخرین باری که خودم صاحب همچین لبخند واقعی بودم کی بوده؟

- خدای من باورم نمی‌شه من الان نیم ساعت بیشتره که رفتم اما تو همچنان به همون صندلی لعنتی تکیه دادی. بدون این‌که یه اینچ تکون بخوری حتی به فنجون قهوه‌ات لب هم نزدی.... ببینم تو رباتی چیزی هستی؟ تا چند دقیقه دیگه وارد فاز نهایی مصاحبه می‌شیم و خودت میدونی چقدر زمان بره انوقت با شکم خالی نشستی همون‌جا؟

نگاهم رو از روی قاب عکسی که به میز کارش تکیه داده می‌گیرم و به قیافه مثلا شاکی که به خودش گرفته و روبروم ایستاده می‌دم. این پسر لعنتی همیشه وقتی میاد به این خراب شده تا این حد به خودش می‌رسه؟ موهاش رو فندقی رنگ کرده وهمه رو با وسواس که فقط می‌تونم بگم باید یه روانی حرفه‌ای باشی به سمت بالا مرتب شونه کرده و همین رنگ روشن موهاش پوست سفیدش رو، لب های نازکش رو که برق بالم رو میشه روشون دید و می‌تونم بگم احتمالا طعم عسل داره و اون چشم‌هایی که هیچ وقت قرار نیست برق لعنتیشون رو از دست بدند بیشتر تو چشم آورده. واقعا نمی‌فهمم چرا همچین دفتر مجله‌ای هیچ قانون کوفتی راجع به نوع پوشش کارکنانش نداره و این حرومزاده با شلوار جین تنگ و بافت کرمی که به خاطر یقه بازش تا پایین گردن سفید و بلندش معلومه جلو روم سبز بشه و این‌طوری روزم رو جذاب‌تر بکنه. بلند می‌شم و بدون این‌که بخوام به این قضیه که تو یکی از بزرگ‌ترین و شلوغ‌ترین دفتر مجله‌های کشور هستیم و ممکنه هرآن یکی به‌خاطر قفل نبودن در سر برسه؛ لب هاش رو عمیق و کوتاه می‌بوسم. حدسم درست بود طعم عسل رو انتخاب کرده. با این‌که می‌دونم تو اولین فرصت دوباره برقشون می‌ندازه اما خوشحالم که حداقل برای چند دقیقه‌ای از خودنماییش برای بقیه خبری نیست. سرم رو کمی ازش فاصله میدم تا چشم‌های متعجبش رو ببینم که اجازه این کار و بهم نمی‌ده و این دفعه اون پیش دستی می‌کنه و بوسه رو شروع می‌کنه.
کمی جسورتر می‌شم و با دست‌هام باسنش رو لمس می‌کنم و آروم با پام لای پاش رو باز می‌کنم و اون هم باهام همراهی می‌کنه. با تشکر از شلوار بیش از حد تنگش می‌تونم برآمدگی لای پاش رو احساس کنم و همین حس سرخوشیم رو بیشتر می‌کنه. کمی لب‌هاش رو ازم فاصله می‌ده و با هیجانی که ازش سراغ دارم میگه:

-اوه مستر شجاع من رو باش.... لعنتی می‌دونستی که من همیشه یکی از فانتزیام این بوده که تو دفتر مجله به فاک برم؟

In The Moode For LoveOù les histoires vivent. Découvrez maintenant