سکوت اسانسور با صداش شکسته شد
*تو ادم خوش شانسی هستی
-چطور؟
*از بین اون همه ادم که درخواست داده بودن تو انتخاب شدی ... اونم برای همچین کاری
دل تو دلم نبود که بدونم کدوم بخش کار میکنم و به تیم تدارکات کدوم گروه اضافه شدم
-ببخشید ولی من نمیدونم با کد...
شوگا: خب ا/ت شی... تو محکوم شدی که فقط جرئت رو انتخاب کنی.... پس به عنوان جرئت باید این یک هفته رو به جیمین اختصاص بدی و در اختیار اون باشی. دقیق تر بگم... یک تعطیلات یک هفته ای با جیمین.
اولش تعجب کردم. ولی ته دلم داشتم از خوشحالی بال در میاوردم.
جیمین:ولی هیونگــ
شوگا چیزی رو به ژاپنی گفت که مثل اینکه تو اون جمع فقط من بودم که ژاپنی بلد نبودم.
شوگا: جیمینا... سعی داریم کمکت کنیم... خرابش نکن ( همونی که شوگا به ژاپنی گفت)
جیمین سرش رو پایین انداخت و کم کم قصد کردیم که اون رستوران رو ترک کنیم تا ننداختنمون بیرون.
وقتی از در خارج میشدیم تمام گارسون ها دم در ایستاده بودن و با نگاهی که میگفت (( برین دیگه برنگردین )) و یه لبخند زودرکی مارو بدرقه کردن.
به چه یونگ به رستوران اومده بودم. پس باید با اون هم بر میگشتم.
در ماشین رو باز کردم که صدای جیمین اومد.
جیمین: ا/ت شی... مگه یک هفته مرخصی ات در اختیار من نبود؟
-خب مرخصیم از فردا شروع میشه.
+خب الان هم فرداست.
به ساعت نگاه کردم. ساعت 00:15 بود. حق با اون بود. الان فرداست.
پس با اکراه در ماشین رو بستم و چه یونگ با خدافظی و لخندی روی لب اونجا رو ترک.
با راهنمایی جیمین به سمت ماشینش رفتم. بعد از اون اتفاقی که توی هتلِ امریکا افتاده بود دیگه درست و حسابی با جیمین حرف نزده بودم.
چه برسه به اینکه باهاش تنها باشم.
+یکم راه طولانیه. پس میتونی استراحت کنی.
میخواستم مقاومت کنم ولی چون خیلی خسته بودم سریع خوابم برد.
~~~~~~~~~
با صدای جیمین بیدار شدم.
ازماشین پیاده شدم. ولی خواب با دیدن صحنه ی رو به روم از سرم پرید.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.