small boy

262 47 46
                                    

پای چپش رو بلند کرد و روی اون یکی پاش انداخت

نگاهی به پدرش انداخت که مشغول بررسی رشد سهام بورس بود و به عقب برگشت

ماشین های به ظاهر عادی همراهیشون میکردن تا اگه کسی قصد حمله داشت اونا بتونن دفاع کنن

ساعتش رو چک کرد "یک ربع به هفت"

×هری امشب باید سربلندم کنی ،بینشون بچرخ و سعی کن اعتمادشون رو جلب کنی ....

+حواسم هست

با پیچیدن داخل یک کوچه باغ پدرش تبلت رو خاموش کرد به دست مشاورش داد و بار دیگه خودش رو چک کرد

هری دستاش رو بهم مالید نفس عمیقی کشید با ایستادن ماشین جلوی در فلزی و باز شدن در حالت چشماش تغییر کرد و نگاه سرد تو چشماش جا گرفت اول پدرش از ماشین پیاده شد

و به دنبالش هری از ماشین بیرون اومد

خوشحال بود که جای انتخاب عمارت های رنگارنگ برای نشون دادن ثروت و قدرتشون ی باغ رو انتخاب کرده بودن .افراد زیادی اونجا بودن.

پدرش به سمت بالاترین میز اونجا رفت همزمان خدمه انواع نوشیدنی ها و مزه ها رو برای پذیرایی سر میزشون گذاشت

هری با برداشتن جامی که شراب قرمز داخلش بود از جاش بلند شد و نگاهش رو به اطراف چرخوند

معمولا جایی که افراد جوون بودن جای بهتری برای پیداکردن چیزای جالب بود چون معمولا بی تجربه بودن

دختری که پشت پیانوی سفید رنگ بود داشت قطعه الیزه بتهوون رو میزد و فضای ارومی رو ایجاد کرده بود با دیدن قسمت بار راهش رو کج کرد تا جامش
رو اونجا بذاره

جای شکر داشت که اون قسمت خلوت بود و هری لازم نبود هی برای احوالپرسی وایسه

تنها دوتا پسر با کت و شلوار تیره کنار میز وایساده بودن و صحبت میکردن

بی توجه به اونا جامش رو روی میز گذاشت سرش رو برگردوند و قبل از اینکه از میز دور شه چشمش به پسری که رو به روش بود و حالا بهش نگاه میکرد
افتاد

همون مهمون پدرش بود،حالا چجوری باید وانمود میکرد ندیدتش و سعی میکرد ازش دور بشه

با چرخیدن نگاه اون پسر ، هری نفسش رو ازاد کرد و پشتش رو به اون کرد و از میز فاصله گرفت

لویی انگشتش رو دور جامش چرخوند و پوزخندی زد

_پسر استایلز اینجاست ،امشب میخوامش زین

×از کجا فهمیدی ؟

_همین الان پشت تو وایساده بود ،منم تظاهر کردم نمیشناسمش ...حالا که اون بی خبر از همه چیه و فک میکنه من متوجه نشدم راحت میشه سر به نیستش
کرد

SAVAGEWhere stories live. Discover now