اولین باری که چشمم به جونگین افتاد، انقدر گیج و ترسیده و شوکه بود که فکر نمی¬کردم حالا حالاها سر بالا بگیره و حرف بزنه. همه¬مون توی این حال بودیم. نه می¬دونستیم، نه حدسشو می¬زدیم وارد چه بازی بدی شدیم. فکرشم نمی¬کردیم ده سال دوازده سال بعد به چی تبدیل شده باشیم. حتی همین حالام نمی¬دونیم. شرط می¬بندم تو این اتاق حتی یه نفرم نیست که بدونه از زندگی چی می¬خواد، یا بدتر چی نمی¬خواد. درسته شوآن کابوسی به مراتب بزرگتر از ساموئله، اما هر چی فکر می¬کنم یادم نمیاد هیچکدوممون هیچوقت خواسته باشیم به کل پامونو از این کارا کنار بکشیم.
- من نیستم، پیش ساموئل بمونم زیرآب شماهارو بزنم بهتر از اینه که برم زیر اسم اون لعنتی.
شیوهیونگ می¬گه و صندلی خالی جونگینو پر می¬کنه. یشینگ یه نفس عمیق می-کشه و زیرلب غر می¬زنه: چی دادن به خوردش؟ قبلنا انقدر بی¬کله نبود.
جونمیون سر تکون میده: نباید بزاریم بره، رفتن تو تیم شوآن بی برو برگرد بزرگترین اشتباه زندگیشه.
جونگده یه اشاره¬ای به در می¬کنه و با حرص می¬گه: تونستی برش گردون.
بک کفری بهش می¬توپه: مگه دست خودشه؟
پوزخند می¬زنم: نه پس دست منو توئه.
سهون کلافه می¬گه: دست هر کیه زودتر دست به کار بشید. قبل از اینکه اول خودش، بعدم مارو بدبخت کنه.
یشینگ اخم می¬کنه: مارو دیگه برا چی؟
بک جوابشو میده: این کله¬خر بره تو تیم شوآن تو اینجا می¬مونی؟
- معلومه که می¬مونم.
جونمیون دست روی میز می¬کوبه: نمی¬مونی، هیچکدوممون نمی¬مونیم.
بعدم رو به همه¬مون اتمام حجت می¬کنه: یا همه¬مون با هم میریم یا هیچکس نمیره.
شیومین صداشو بالا می¬بره: کی گفته؟
می¬غرم: من!
روی صندلیش جا به جا می¬شه و می¬گه: یادم نمیاد کسی جنابعالیو رئیس اعلام کرده باشه!
سهون سر تکون میده و می¬گه: الان مسئله این نیست که کی رئیسه، مسئله اینه که همه¬مون یه جا باشیم.
کیونگ زمزمه می¬کنه: چرا؟
سوال یه کلمه¬ییش باعث یه سکوت چند ثانیه¬ای تو اوج بحث می¬شه. جونگده یه نگاهی سر تا پاش می¬چرخونه و می¬گه: سوال منم هست، چه لزومی داره همه-مون یه جا و توی یه تیم باشیم؟
جونمیون ابرو بالا میده و می¬غره: چون هیچکدوم از ما نمی¬تونه اون یکیو بکشه.
شیومین کوتاه نمیاد: از کجا معلوم قراره همدیگه¬رو بکشیم؟
YOU ARE READING
Report of Abduction
Action[کامل شده] گزارش یک آدم ربایی ژانر؛ جنایی، کمدی، عاشقانه کاراکترا؛ جونگین/مینجو/اکسو خلاصه؛ مینجو یه افسر سادهست که تو جریان یه آدمربایی سر از خونهی کیم جونگین درمیاره، مردی که با وجود ظاهر الهه مانندش بویی از عاطفه نبرده؛ جونگین همراه باقی پسرا...