____.بااحساس یه چیز سفت پشت سرم. آروم چشمامو باز کردم....
ساعت چنده؟
خواستم بلند شم که نفسهام با احساس بازوهای قوی ای که محکم نگهم
داشته بودبریده شد...!یه چیز سخت خودشو به باسنم می مالید...!
گااااد..جونگکوک واقعا واقعیه ..!!!!!
فکرمیکردم فقط یه خوابه!!....ولی نیست!!!+اهههه...ت..تهیونگ..
ناله ای تو گردنم کرد و بوسه ای روش زد.
زبونش روی تن داغم میرقصید
ناله ای از بین لبام خارج شد.
چرا بدنم به لمساش جواب میده؟؟ !!میتونستم گرم شدن بیشتر بدنم و تنگ شدن سوراخمو حس کنم
دیکم سخت شده بود.._ن..اههه..جونگکوک لطفا ..بس کن...جون...ککوک.. نکن..لطفاا
نفسهام با ناله هام قاطی شده بود
از حرکت ایستاد
ولی با گاز محکمی که از گردنم گرفت نفسم تقریبا بند اومد حلقه بازوهاشو دورم تنگتر کرد..با خشم و هوسی که تو صداش بود گفت:
+دفعه بعد مکث نمیکنم....باید بدونی تو فقط مال منی!
ضربان قلبم با حرفش بالا رفت
چرخوندم سمتشو نگاه قرمزشو به چشمهام دوخت+درد میکنه؟ ورم کرده و قرمز بنظر میان!
دستشو روی گونه ام کشیدتازه یادم اومد که دیشب درمورد بابا بهش گفتم
و با گریه هایی که کرده بودم گونه هام درد میکرد...ولی نه زیاد..واکنششم به خوبی به یاددارم..
کلمات آرامش بخشش ..تپش سریع قلبم ...اینکه چطور بوسیدمشو تو
آغوشش احساس امنیت میکردم.._نه خوبه...
بوسه نرم و کوتاهی روی لبام کاشت
چنان لحظه دوست داشتنی ولطیفی بود که نمیخواستم تموم بشه..ولی با به صدا دراومدن آلارم که خبر از ساعت7 میداد از تو فکر بیرون اومدم
مامان حتما تا حالا رفته سرکارش+فاک..این لعنتی دیگه چیه؟!
جونگکوک هیسی از عصبانیت کشید و با به حرکت دراوردن انگشتش آلارمو
روی زمین انداخت و پودرش کرد...مرد🤯...!!!
چشمام گرد شد_ت..تو شکستیش؟!..من...لازمش داشتم
با وحشت داد زدمو از تخت بلند شدم تکه هاشو برداشتم+مزاحم و پرسرصدا بود و توجه اتو جلب کرد...من تنها کسیم که باید جلبش کنم!
بلند شد و سمتم اومد
_و..ولی من به چیزی که صبح ها بیدارم کنه نیاز دارم.
ناراحت لبامو جمع کردم
منو به خودش نزدیکتر کرد
YOU ARE READING
🔞*𝙈𝙔 𝘿𝙀𝙈𝙊𝙉*🔞
Fanfictionهرکلمه اش حشری ترم میکرد باسنمو بیشتر به عضوش نزدیک کردم تا عمیقتر حسش کنم.. لحظاتی گذشت و همینطور به کوبیدن داخلم و بازی کردن با عضو و نافم ادامه میداد. داشتم دوباره به اوج میرسیدم _کام شو بیبی...برای من روی گردنم خم شد: دوستت دارم ^^ 𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚...