"4"

184 43 23
                                    


من خیلی احمقم که نصفه شب اپ میکنم ولی اوکیه

ووت بدین اگر ووت ندین سوسک بره تو یقتون

جلوی اون همه دوربین کارش رو شروع کرد

از همون اول که با نقشی به اسم هوسوک رفت داخل و دستش خورد به میزو همه چی ریخت و قسمت دوم نقش که داخل اتاقک نسبتا بزرگی با نقش پارتنرش تهیونگ و کسی دیگه ای بود

قسمت قسمت های کوچکی که ضبط میشد و با صدای ببندی که اعلام میشد و میگفت'کات'تموم میشد

بعد از اون همه تیکه که قراره ادیت شه با خستگی به سمت منیجرش که تا چند دقیقه پیش داشت با نامجون(منیجر تهیونگ)لاس میزد  راه افتاد

_وای پسر کارت عالی بود بیا بخورش

با تعجب پرسیدم

_چیو؟؟؟

جین با قیافه ی پوکری نگام کرد

و
بومم

_خاک تو سد منحرفت بشه برو بمیر ذلیل مرده گوسفند منحرف اصلا حیف این امریکانو که قراره از حلقوم خرگوشیت بره پایین ایشالا گیر میکنه خفه میشی

_باشه باشه بابا نمبخواد بکشیم بدش بخورمش

جین نوچ نوچی کرد و امریکانو رو بسمتش گرفت

_هی بیبی بوی

امریکانو با صدای تهیونگ پرید تو گلوم

سرفه کنان درحالی که مچ دستم رو دهنم بود برگشتم سمتش

'فکرکنم قراره حرف جین عملی بشه'

_ببخشید؟؟با منی؟؟

تهیونگ نیشخندی زد و به دیوار تکیه داد

_درسته با توام خرگوش کوچولو

اخم کردم

_من خرگوش نیستم

دستشو که به طرز فاکی تو جیبش بود رو در اورد داخل موهاش کرد

_چرا تو یه خرگوشی

زبونمو تو لپم کردم

_بببن اقای تهیو....

_راحت باش تهیونگ صدام بزن

'کثافت کوسفند خر بالدار میپره وسط حرفم گوسفند'
تو ذهنش هرچی فحش بود بهش داد

_بببن تهیونگ برام مهم نبست چی میزنی که توهم برت میداره فکر میکنی من خرگو....

_ااا نه تهیونگ صدام نزن بهتره بگی....(نیشخند میزنه)....ددی

_واتدافاک؟؟؟
جونگکوک با قیافه متعجبی گفت

تهیونگ یهو جدی شد

با قدم های اروم عذاب اور سمت اومد

من بدبختم هی عقب میرفتم

'چرا هی داره سمت منه بدبخت میاد؟'

انقدر نزدیکم اومد تا منو لای دیوار و خودش گیر انداخت
یه دستشو پشت سرم رو دیوار گزاشت

اومد از اونور برم حالا دستشو گذاش اونور

_میشه بری عقب خیلی نزدیکی!!

_نوچ

واقعا خداروشکر میکنم کسی توی اتاق نیست
از یه ورم واقفا ناراحتم که کسی نیست

ازد دید شخص سوم

صورتشو نزدیک کرد که جونگکوک صورتشو عقب برد و سرشو پایین انداخت

تهیونگ دستشو زیر چونه ی جونگکوک برد و صورتشو سمت بالا اورد

_واقعا زیبایی

چشمای جونگکوک با این حرفش‌ گرد شد

_واتدا؟؟

یهو عقب رفت

جانوگکوک تا اومد حرکتی کنه دستی کمرشو یه سمت جلو حرکت داد

تهیونگ دستشو دور کمر جونگکوک برد سمت خودش کشید

_توی بیبی بوی کاملی

یه دستشو روی گونه ی جانگکوک برد نوازش کرد همونطور که به چشما گرد جانگکوک نگاه میکرد صورتشو سمت جلو برد که یهو.....

فلش بک جین

بعد از اینکه از اتاق رفتم بیرون تازه یادم اومد گوشمو جا گذاشتم خاستم برگردم تا گوشیمو برگردونم که پام لیز خرد
منتظر یه سقوط کامل بودم که ....

با تعجب چشمام باز کردم و به سینه ی کسی که بغلم کرده بود نگاه کردم

حواسم نبودو وقتی داشتم میفتادم میخواستم به همه چی چنگ بزنم و لباس اون شخص هم جزوش بود

دستم روی لباسش که تا پایین سینه ی عضله ایی یارو کشیده بودم مشت بود

_چه ازشون خوشت میاد؟؟

با شنیدن صدای نامجون چشمام گردم شد

_نا..نامجون؟؟؟

_جانم؟

اب دهنم رو با صدا قورت دادم که نیشخندی رو لبای نامجون به وجود اومد

_م..من ف..فقط م..میخواستم

_میدونم میدونم نیازی نیست توضیح بدی

_تو اینجا چیکار میکنی؟؟؟

گفتمو از تو بغلش دراومدم

_اومدم دنبال تهیونگ

_اا فکر کنم توی اتاق پیش جانگکوکه برم گوشیمم بردارم

_پس منم بیام

پایان فلش بک

های گوگولی ها

ووت بدین تا پارت بعدو اپ کنم شب بخیر

🖤Black back white🤍Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon