PT1

2.3K 293 71
                                    

باز یک روز مسخره دیگه
تهیونگ با خودش گفت و وارد دانشگاه شد

_هی ته بیبی

وایییی نع ازین بدتر نمیشد
_چی میخای جی پارک

_واضحه تورو

اه اه اه مزاحم حالم ازش بهم میخوره
_تو کاری به جز مزاحمت نداری نع؟

_من مزاحم نیستم بیب مراحمم

تهیونگ پوفی کشید و راهشو سمت کلاسش پیش گرفت

_هی ته کجا میری وایستا

_سیکتیر جی پارک

_منکه بلاخره تورو بدست میارم بیبی انقدر خودتو لوس نکن

تهیونگ وارد کلاس شد و از بدبختی خودش اهی کشید

_ببین بخیال من یکی شو اصلا اعصابتو ندارم

و توی صندلیش نشست

_حالا میبینیم بیب

اخیشششش رفت
تهیونگ با رفتن جی پارک گفت و سرشو روی میز گزاشت

اخیشششش رفتتهیونگ با رفتن جی پارک گفت و سرشو روی میز گزاشت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جی پارک

با صدای زنگ گوشی اونو ورداشت و به شماره که بهش زنگ زده بود خیره شد

تلفن رو برداشت و گفت
_بعله؟
_تهیونگ منم گوشیه خودم شکست مجبور شدم از بیمارستان زنگ بزنم
تهیونگ با شنیدن حرف اخر مادرش با تعجب پرسید
_بیمارستان؟ اونجا چکار میکنی مامان خوبی؟

_خوبم پسرم میشه بیای اینجا تا راحت تر حرف بزنیم

_الان میام ادرسو برام بفرست

بعد دیدن ادرس سریع به سمت اونجا رفت و وارد اتاق مادرش شد
_او اومدی پسرم

_مامان چرا رنگت پریده حالت خوبه
و لبه تخت نشست
_خوبم پسرم فقط دکتر گفت باید چند وقتی رو اینجا بمونم تا خوبه خوب شم

تهیونگ با نگرانی به مادرش نگاه کرد و نامطمئن گفت
_مامان من نمیتونم بفهمم اخه چراع؟

_تهیونگ گفتم که نگران نباش من خوبم فقط یکم ظعیف شدم از اونجایی که نمیتونم بیام خونه با یکی از آشنا هام حرف زدم این چندوقت که نیستم پیش اون بمون باشه پسرم؟

_اخه مامان
_حرف نباشه تهیونگ همین که گفتم من میدونم خونه تنها باشی به خودت نمیرسی

تهیونگ سری پایین انداخت و پرسید
_هالا کی هست مامان؟

مادرش لبخندی زد وگفت
_اسمش جونگ کوکه پسر خوبیه فقط یکم بد اخلاقه

تهیونگ نگاه به چشم های مطمئن مادرش انداخت
_باشه مامان کی برم پیشش؟

_هرچی سریع تر بهتر پسرم من بهش خبر میدم امشب برو اونجا
تهیونگ سری تکون داد و بلند شد
_پس من میرم خونه وسایلمو جمع کنم

_باشه پسرم مواظب خودت باش
تهیونگ خدافظی گفت و از بیمارستان بیرون اومد

با زنگ خوردن گوشیش اون رو برداشت و همینطور که برای تاکسی دست تکون میداد گفت
_بعله بک
_میبینم که جیم زدی ها منو چراع تنها گزاشتی

تهیونگ سوار تاکسی شد و پوفی کشید

_چه جیمی بک مامانم تو بیمارستان بود مجبور شدم

بک با نگرانی پرسید
_اوههه حال خاله جونم که خوبه ها بگو خوبه

تهیونگ با اینکه بکهیون نمیدید ولی بهش چشم غره ای رفت اخه اون مامانشو صاحب شده بود و اون و مادرش وقتی باهم بودن به تهیونگ توجه نمیکردن

_خوبه بک فقط به گفته خودش یکم ظعیف شده و چند روز بیمارستان میمونه

_اوههه این برای تو یه شانسه بابات که رفته سفر کاری ملمانتم که نیست خونه خالی جووووووونن

تهیونگ چرخی به چشماش داد و با رسیدن به خونشون از ماشین پیاده شد وارد خونه شد و گفت
_من خونه نمیمونم رک قراره برم خونه یه پسره به اسم جونگ کوک

_هههه بدبخت بازم نمیتونی به حال خودت باشی ولی بهرحال کی هست پسره؟

_نمیدونم مامان گفت یکی از اشناهامه

_باشه کی میری؟
_امشب

_خو برو گمشو من کار دارم توام برو وسایلتو جمع کن بای بای ته
و با قطع کردن گوشی فحش های ته رو نشنید


به نظرتون جونگ کوک قراره رفتار خوبی با ته داشته باشه؟

اهم قرار بود دیروز آپ شه ولی منه گشادو که میشناسین😂
ووت بدین حواسم بهتون هست🤨🔪
فالو هم بکنین بنده حقیرو

Brothers|kookvWhere stories live. Discover now