باز یک روز مسخره دیگه
تهیونگ با خودش گفت و وارد دانشگاه شد_هی ته بیبی
وایییی نع ازین بدتر نمیشد
_چی میخای جی پارک_واضحه تورو
اه اه اه مزاحم حالم ازش بهم میخوره
_تو کاری به جز مزاحمت نداری نع؟_من مزاحم نیستم بیب مراحمم
تهیونگ پوفی کشید و راهشو سمت کلاسش پیش گرفت
_هی ته کجا میری وایستا
_سیکتیر جی پارک
_منکه بلاخره تورو بدست میارم بیبی انقدر خودتو لوس نکن
تهیونگ وارد کلاس شد و از بدبختی خودش اهی کشید
_ببین بخیال من یکی شو اصلا اعصابتو ندارم
و توی صندلیش نشست
_حالا میبینیم بیب
اخیشششش رفت
تهیونگ با رفتن جی پارک گفت و سرشو روی میز گزاشتجی پارک
با صدای زنگ گوشی اونو ورداشت و به شماره که بهش زنگ زده بود خیره شد
تلفن رو برداشت و گفت
_بعله؟
_تهیونگ منم گوشیه خودم شکست مجبور شدم از بیمارستان زنگ بزنم
تهیونگ با شنیدن حرف اخر مادرش با تعجب پرسید
_بیمارستان؟ اونجا چکار میکنی مامان خوبی؟_خوبم پسرم میشه بیای اینجا تا راحت تر حرف بزنیم
_الان میام ادرسو برام بفرست
بعد دیدن ادرس سریع به سمت اونجا رفت و وارد اتاق مادرش شد
_او اومدی پسرم_مامان چرا رنگت پریده حالت خوبه
و لبه تخت نشست
_خوبم پسرم فقط دکتر گفت باید چند وقتی رو اینجا بمونم تا خوبه خوب شمتهیونگ با نگرانی به مادرش نگاه کرد و نامطمئن گفت
_مامان من نمیتونم بفهمم اخه چراع؟_تهیونگ گفتم که نگران نباش من خوبم فقط یکم ظعیف شدم از اونجایی که نمیتونم بیام خونه با یکی از آشنا هام حرف زدم این چندوقت که نیستم پیش اون بمون باشه پسرم؟
_اخه مامان
_حرف نباشه تهیونگ همین که گفتم من میدونم خونه تنها باشی به خودت نمیرسیتهیونگ سری پایین انداخت و پرسید
_هالا کی هست مامان؟مادرش لبخندی زد وگفت
_اسمش جونگ کوکه پسر خوبیه فقط یکم بد اخلاقهتهیونگ نگاه به چشم های مطمئن مادرش انداخت
_باشه مامان کی برم پیشش؟_هرچی سریع تر بهتر پسرم من بهش خبر میدم امشب برو اونجا
تهیونگ سری تکون داد و بلند شد
_پس من میرم خونه وسایلمو جمع کنم_باشه پسرم مواظب خودت باش
تهیونگ خدافظی گفت و از بیمارستان بیرون اومدبا زنگ خوردن گوشیش اون رو برداشت و همینطور که برای تاکسی دست تکون میداد گفت
_بعله بک
_میبینم که جیم زدی ها منو چراع تنها گزاشتیتهیونگ سوار تاکسی شد و پوفی کشید
_چه جیمی بک مامانم تو بیمارستان بود مجبور شدم
بک با نگرانی پرسید
_اوههه حال خاله جونم که خوبه ها بگو خوبهتهیونگ با اینکه بکهیون نمیدید ولی بهش چشم غره ای رفت اخه اون مامانشو صاحب شده بود و اون و مادرش وقتی باهم بودن به تهیونگ توجه نمیکردن
_خوبه بک فقط به گفته خودش یکم ظعیف شده و چند روز بیمارستان میمونه
_اوههه این برای تو یه شانسه بابات که رفته سفر کاری ملمانتم که نیست خونه خالی جووووووونن
تهیونگ چرخی به چشماش داد و با رسیدن به خونشون از ماشین پیاده شد وارد خونه شد و گفت
_من خونه نمیمونم رک قراره برم خونه یه پسره به اسم جونگ کوک_هههه بدبخت بازم نمیتونی به حال خودت باشی ولی بهرحال کی هست پسره؟
_نمیدونم مامان گفت یکی از اشناهامه
_باشه کی میری؟
_امشب_خو برو گمشو من کار دارم توام برو وسایلتو جمع کن بای بای ته
و با قطع کردن گوشی فحش های ته رو نشنیدبه نظرتون جونگ کوک قراره رفتار خوبی با ته داشته باشه؟
اهم قرار بود دیروز آپ شه ولی منه گشادو که میشناسین😂
ووت بدین حواسم بهتون هست🤨🔪
فالو هم بکنین بنده حقیرو
YOU ARE READING
Brothers|kookv
Romanceمن جونگ کوکم رئیس مافیای کره جنوبی از وقتی یادم میاد تنها زندگی کردم و تو کل دنیا یه مادر داشتم که اونم خیلی وقته ازدواج کرده و من خیلی وقته ندیدمش چی میشه اگه جونگ کوک مغرور و ترسناک که هیچکس جرعت نداشت حتی باهاش حرف بزنه با یه پسر لجباز لوس آشنا...