وارد اون خونه بزرگ شد و به دختری که اومد سمتش و به سمت اتاقش راهنماییش کرد دنبالش راه افتاد
دختر همینجور که داشتن راه میرفتن شروع به حرف زدن کرد
_ارباب از سرصدا خوشش نمیاد بی اجازه وارد اتاقش نشو پر حرفی نکن شلوغ نکن سر ساعت غذا میخوری توی اتاقت حموم دست شویی و یه یخچال کوچیک داره پس یعنی از اتاق زیاد بیرون نمیای
هرچی خواستی به خودم بگوبا چشمای گرد گوش میدادم مگه جنگه؟
با رسیدن به دری وایستاد
_این اتاقتهسری تکون دادم و وارد اتاق شدم
_راستی یادم شد بگم ارباب رو با اسم کوچیک صدا نکن و بهش فقط بگو اقای جئون
تهیونگ پوفی کشید گفت
_هالا انگار چقدر مهمه مرتیکه یوبس هنوز عینک دودی که زد رو یادمه امولملانی با پشمای ریخته بهش نگاه کرد
اسکولی چیزی بود؟یا از مرگ نمیترسید که اینارو میگفت بهرحال اون بهش تذکر داده بودجونگکوک وارد خونه شد و بعد از در اوردن کتش به سمت نشیمن رفت که با صدای بلند اهنگ مواجه شد
اخمی کرد و وارد نشیمن شد
به خدمتکارایی که تقریبا داشتن خودکشی میکردن نگاه کرد که چشمش به پسر بچه یا بچه شوهر مادرش افتادروی مبل نشسته بود و دورش پر از خوراکی و چیپس های ریخته شده بود و داشت با پی اس 5 که احتمالا مال خودش بود بازی میکرد
_چه گهی میخورین؟
با اخمی یک دفعه داد زد که همه روی هوا پریدن و به سمتش برگشتنتهیونگ آب دهنشو قورت داد و درحال که چیپس توی دهنشو میجویید گفت
_اوه چه عجب جونگکوک یوبس برگشت کجا به دادن بودی؟جونگکوک که توی افق محو شده بود با دهنی که نا خداگاه باز شده بود به پسر پرو نگاه کرد
خدمتکارا درحال کشیدن موهاشون بودن چون میدونستن با این حرف تیر خلاصو زده و پسر زنده از زیر دستای اربابشون در نمیاد
جونگکوک به خودش اومد با داد روبه خدمتکارا گفت
_همین الان اون اهنگ لعنتی رو قطع کنین و گمشین بیروننننخدمتکارا با عجله فرار کردن و تهیونگ موند با جونگکوکی که با چشماش داشت تیکه تیکش میکرد
_مگه حیوونی؟
جونگکوک که دوباره پشماش فر خورده بود گفت
_تا با یه تیر حرومت نکردم اون دهنتو ببندتهیونگ دهن کجی کرد و با برداشتن چیپسش روبه روی جونگکوک وایستاد
_بی اعصاب شوخی سرش نمیشه
و اروم سمت در رفت و با به یاد اوردن چیزی سمت جونگکوک برگشت_اها راستی جواب ندادی حیونی یا نه؟
جونگکوک موهاشو توی دستش فشار داد
_بخدا خفت میکنما_بدبخت میخواستم بگم حیوونی بعد توام بگی نع منم بگم اخه چشات خیلی سگ داره جررررررر
و با کردن مشت دیگه ای چیپس داخل دهنش جونگکوک که برای بار هزارم پشماش ریخت رو تنها گزاشت
ووت ندین فقط تا بیام براتون😐🔪
کامنتم بزارینا🔪🔪
YOU ARE READING
Brothers|kookv
Romanceمن جونگ کوکم رئیس مافیای کره جنوبی از وقتی یادم میاد تنها زندگی کردم و تو کل دنیا یه مادر داشتم که اونم خیلی وقته ازدواج کرده و من خیلی وقته ندیدمش چی میشه اگه جونگ کوک مغرور و ترسناک که هیچکس جرعت نداشت حتی باهاش حرف بزنه با یه پسر لجباز لوس آشنا...