تهیونگ مشغول جمع کردن لباساش بود و با خودش فکر میکرد
اون ادم کی میتونه باشه؟
چندسالشه؟
حتما پیره چون مادرش اونو پیش یکی همسنو سال خودش نمیزاشت
از فکرای بی سرو تهش دست کشید و با گرفتن اژانسی از خونه خارج شدبعد از اومدن اژانس سوار شد و ادرسو داد
راننده با تعجب و کمی ترس به پسر نگاه کرد
تهیونگ که از رفتار مرد متعجب شده بود پرسید
_اقا؟چیزی شده؟مرد اروم سری تکون داد
و راه افتاد
تهیونگ مشکوک سر برگردوند و تا رسیدن کلی فکر کردبا وایستادنشون جلوی خونه ی بزرگی با دادن کرایه از ماشین پیاده شد
و به خونه با تعجب خیره شدمادرش کی ازین دوست های پولدار داشت؟
سری تکون داد و به سمت در رفت که دوتا بادیگارد جلوشو گرفتن_باکی کار داری؟
تهیونگ اول تعجب کرد ولی با درک اینکه اون پولداره و عادیه گفت
_ام با... وایستا
و گوشیشو از کیفش دراورد
_عه جونگکوک؟
سوالی پرسید و با دیدن قیافه متعجب اونا گیج نگاشون کرد_چیزی شده؟ جونگکوک نیست؟ولی مامان گفت هست
و لباشو جلو داد
بادیگارد تا خواست حرفی بزنه با صدای کسی ساکت شد
_اینجا چخبره؟
بادیگارد سریع برگشت_رئیس.....
با بالا اومدن دستش بادیگار ساکت شدتهیونگ به اون پسر جوون نگاه کرد و گفت
_امم منو نمیبرن جای جونگکوک
و دوباره لباشو جلو دادجونگکوک ابرویی بالا انداخت
_با جونگکوک چکار داری؟
تهیونگ دستشو جلوش بهم گره زد و با کمی ترس بخاطر ابهت زیادی که توی اون شخص میدید گفت
_خب خب مامان مریضه گفت من برم پیش جونگکوک
جونگکوک با فهمیدن موضوع اخمی کرد
_تو تهیونگی درسته؟تهیونگ سرشو بالا اورد و تند تند تکون داد
جونگکوک پوفی کشید و با کلافگی روبه بادیگارد گفت
_ببرش پیش ملانی خودش میدونه چکار کنهو با گزاشتن عینکش سوار ماشینش شد و رفت
_ایششش پسره پرو تازه الانم شبه کی عینک میزنه کصخوله دیگه
بادیگارد که پشماش مونده بود خودش ریخته بود تهیونگو به توی امارت رهنمایی کردیوهوو پارت جدید میخوام بزارم همه رو😂😎
الان یکی که خودش میدونه کیه میاد میگه چه عجب پیر شدیم🤣
ووت بدین❤
YOU ARE READING
Brothers|kookv
Romanceمن جونگ کوکم رئیس مافیای کره جنوبی از وقتی یادم میاد تنها زندگی کردم و تو کل دنیا یه مادر داشتم که اونم خیلی وقته ازدواج کرده و من خیلی وقته ندیدمش چی میشه اگه جونگ کوک مغرور و ترسناک که هیچکس جرعت نداشت حتی باهاش حرف بزنه با یه پسر لجباز لوس آشنا...