PT2

1.7K 271 40
                                    

تهیونگ مشغول جمع کردن لباساش بود و با خودش فکر میکرد
اون ادم کی میتونه باشه؟
چندسالشه؟
حتما پیره چون مادرش اونو پیش یکی همسنو سال خودش نمیزاشت
از فکرای بی سرو تهش دست کشید و با گرفتن اژانسی از خونه خارج شد

بعد از اومدن اژانس سوار شد و ادرسو داد

راننده با تعجب و کمی ترس به پسر نگاه کرد

تهیونگ که از رفتار مرد متعجب شده بود پرسید
_اقا؟چیزی شده؟

مرد اروم سری تکون داد

و راه افتاد
تهیونگ مشکوک سر برگردوند و تا رسیدن کلی فکر کرد

با وایستادنشون جلوی خونه ی بزرگی با دادن کرایه از ماشین پیاده شد
و به خونه با تعجب خیره شد

مادرش کی ازین دوست های پولدار داشت؟
سری تکون داد و به سمت در رفت که دوتا بادیگارد جلوشو گرفتن

_باکی کار داری؟

تهیونگ اول تعجب کرد ولی با درک اینکه اون پولداره و عادیه گفت
_ام با... وایستا
و گوشیشو از کیفش دراورد
_عه جونگکوک؟
سوالی پرسید و با دیدن قیافه متعجب اونا گیج نگاشون کرد

_چیزی شده؟ جونگکوک نیست؟ولی مامان گفت هست

و لباشو جلو داد

بادیگارد تا خواست حرفی بزنه با صدای کسی ساکت شد

_اینجا چخبره؟
بادیگارد سریع برگشت

_رئیس.....
با بالا اومدن دستش بادیگار ساکت شد

تهیونگ به اون پسر جوون نگاه کرد و گفت

_امم منو نمیبرن جای جونگکوک
و دوباره لباشو جلو داد

جونگکوک ابرویی بالا انداخت

_با جونگکوک چکار داری؟

تهیونگ دستشو جلوش بهم گره زد و با کمی ترس بخاطر ابهت زیادی که توی اون شخص میدید گفت

_خب خب مامان مریضه گفت من برم پیش جونگکوک

جونگکوک با فهمیدن موضوع اخمی کرد
_تو تهیونگی درسته؟

تهیونگ سرشو بالا اورد و تند تند تکون داد

جونگکوک پوفی کشید و با کلافگی روبه بادیگارد گفت
_ببرش پیش ملانی خودش میدونه چکار کنه

و با گزاشتن عینکش سوار ماشینش شد و رفت

_ایششش پسره پرو تازه الانم شبه کی عینک میزنه کصخوله دیگه
بادیگارد که پشماش مونده بود خودش ریخته بود تهیونگو به توی امارت رهنمایی کرد

یوهوو پارت جدید میخوام بزارم همه رو😂😎
الان یکی که خودش میدونه کیه میاد میگه چه عجب پیر شدیم🤣
ووت بدین❤

Brothers|kookvWhere stories live. Discover now