توییت:)

356 104 64
                                    

1-منی که دارم داستان خودم رو می‌خونم: عجب، موندم بعدش چی می‌شه.

یادم میاد که بعدش رو خودم باید بنویسم: لعنتی!

#توییت 📝

2-زمانی می‌فهمی نویسنده‌ای که می‌خوای یه استراحت ۱۵ دقیقه‌ای بکنی که ۱۰ ماه طول می‌کشه.

#توییت📝

3-زمانی می‌فهمی نویسنده‌ای که...
نمی‌تونی تشخیص بدی طرح داستان رو خودت چیدی یا اتفاقی از یه نفر دیگه دزدیدیش.

#توییت📝

3-کتابخونه‌ها سه دسته‌اند:

1- دیگه جا نمونده توشون.
2- تازه طبقه‌های جدید اضافه کرده...
3- اگه به قدر کافی شجاع باشی هـــرچـیـزی قفسه‌ی کتابخونه‌ست. کف زمین؟ میز؟ تخت؟ همه‌اش قفسه‌ست!

#توییت📝

4-روزی که بیام اینترنت و با رمان های آبکی و صحنه دار مواجه نشم، اون روز عید منه :))

🔖| #توییت

5-وقتی داستان خودم رو دوباره می‌خونم: لعنتی، این چه خوبه!

به قسمتی می‌رسم که دست از نوشتن برداشتم: چـــی؟! بقیه‌ش کجاست؟ همین الان می‌خوامش!

مغزم: تو نویسنده‌شی، اگه بیشتر می‌خوای خودت بنویس.

من: *وا رفتن روی میز*

#توییت📝

6-وقتی توی مغزم می‌نویسم: *جمله‌های روون و زیبا که پر از استعاره‌های محشر و گفت‌وگوهای تاثیرگذارن*

وقتی روی صفحه می‌نویسم: آن‌ها یک کارهایی کردند و یک چیزهایی گفتند.

#توییت📝

7-زمانی می‌فهمی نویسنده‌ای که... وقتی مردم درباره‌ی داستانت می‌پرسن، مطلقا هیچی به ذهنت نمی‌رسه:)

#توییت📝

✏️ @benevis_s

۰بنویس۰Where stories live. Discover now