4

325 110 74
                                    

- قلب. مثل تار‌های نازک اما محکمِ گیتاره. میشه دست هرکسی سپرد و اون با سر انگشت‌هاش بنوازه. اما این‌که اون صدای تولید شده گوش‌نوازه یا نه، بستگی به تو داره، که این نواختن ها، از چه جنسی توی گوش هات به صدا در میاد.

به آرومی حرف زد و به پسری که با دقت به حرف‌هاش گوش میداد نگاه کرد.

یادش نبود چیشد که بحث به اینجا کشید، اما ناراضی نبود.

_ اگه صدای موسیقیِ تار‌های قلبت گوش‌نواز باشه اما لا به لای اون صداهای زیبا، گاهی هوس کلاویه های آرام‌بخش پیانو به سرت بزنه چی؟

پسر کوچیک تر به آرومی و بی حواس زیر لب زمزمه کرد.

مرد شنید، مکث کرد و با همون آرامش ذاتی شروع به حرف زدن‌ کرد.

- برای هر کسی متفاوته. مثلا سپردن قلب دست کسی برای من مثل موسیقی در حال پخشه.
شاید برای یکی دیگه مثل نقاشی و رنگ‌آمیزی سیاهچاله‌ی چشم‌های به تصویر کشیده شده‌ی روی بوم سفید رنگِ تو اتاق باشه.
یا حتی برای کسی مثل خوش‌نویسی که باهاش میشه کلمات رو با رقص انگشت‌ها به جریان انداخت.
دکتری که با ترمیم و دوختن زخم ها، برق نگاهش رو از استشمام بوی خون میشه فهمید.
یا حتی نجاری که عشق رو توی ذرات خرده چوب‌های له شده‌ی توی کارگاه کوچیک حومه‌ی شهر جستجو کرد.
اگه لا به لای نواختن‌ ناهماهنگ تار‌های گیتار قلبت، دنبال کلاویه‌های آرامش‌بخش پیانو بودی، ماهیچه‌ی زبون‌بسته ی‌ توی سینه‌ت رو سرزنش نکن. خودت رو هم‌ سرزنش نکن.
جهان پر از اتفاق و تحربه‌هایی میتونه باشه که قلبت بخوادش اما افکارت نه.
اما افکار سسته، ممکنه روزی برسه که از قلب فرمان بگیره.
شایدم بلعکس، روزی برسه که قلب از افکار فرمان بگیره.
این بستگی به اراده ی تو، روی اختیارات خودت داره.
و این طبیعتِ طبیعی چرخه‌ی جهانه. سخت‌ نگیر پسر.

.

هری بی هیچ عجله ای حرف زد و لویی بی هیچ عجله ای‌‌ گوش داد.

توی افکار درهم و کلافه‌ش غرق شد و سکوت کرد.

مرد نمی‌خواست دخالت کنه اما نیاز دید با پسرک کلافه‌‌ای که هیچوقت فرصت آشنایی بیشتر رو نداشتن حرف بزنه.

هری: از گلوریا بی اندازه دلگیری.

سوال نپرسید. نمی‌خواست اگه پسر نتونست حرف بزنه تحت فشار قرارش بده. جمله‌ی کوتاهش خبری بود.

لویی: حداقل این دلگیر بودن به اختیار خودمه.

با کمی مکث زمزمه کرد و هری همونطور که چای تلخ و سرخ‌رنگ رو مزه میکرد گوش داد.

هری: خیلی چیز‌ها میشه به اختیار خودت باشه اگه اراده ی اداره کردن رو داشته باشی.

پسر نفس عمیقی کشید و امشب بی اختیار شده بود.

Lie To ME [L.S]Where stories live. Discover now