پارت چهارم کوکوی
ته: صبح با زنگ گوشیم بیدار شدم امشب قرار بود به مناسبت برگشت من ی پارتی بگیریم زیاد خوشحال نبودم ولی مگه مهمه من حتی یادم نمیاد آخرین جشن تولدم کی بوده بلند شدم و رفتم سمت دستشویی صورتمو شستم و اومدم بیرون رفتم سمت اتاق لباسم تا لباس هامو عوض کنم
لباسم رو باری تیشرت سفید و ی سویشرت طوسی با ی شلوار راحتی مشکی عوض کردم و
(ته رو با موهای قرمز تصور کنید )
رفتم پایین همه آشپز خونه بودن داشتن صبحونه میخوردن رفتم به همه صبح بخیر گفتم همه هم با خوش رویی جوابمو دادن سر میز نشستم برا خودم یکم صبحونه کشیدم درحال خوردن بودم که بابا گفت که امشب قراره ی مهمونی بزرگ باشه از دانشگاه بگیر تا از چند تا ادمای معروف خر پول قراره بیان تا پسر کیم هیون بین رو ببینن وقتی صبحونه تموم شد هیونگ گفت که بریم اتاقش تا گیم بازی کنیم منم که پایه پس رفتیم اتاقش دستگاه رو روشن کرد بعد با گفتن برم ی چی برا خوردن بیارم رفت بعپ پنج دقیقه بای عالمه خوراکی اومد کنارم نشست
جین: میگم تهیونگ امشب لباس چی بپوشم دلم میخواد امشب خیلی تو دید باشم دلم میخواد نامجون فقط منو ببینه ولی هیچی ندارم بپوشم
ته: میخوای بعد از بازی بریم خرید یکم لباس بگیریم اخه منم هیچی ندارم بپوشم
جین: باشه پس بعد از بازی بریم
بازی رو شروع کردیم هر سه دست رو من بردم
جین: تو کی انقدر بازیت خوب شد که من ندیدم ها تو رو حتمان باید ببرم به کلابی که خودم میرم اونجا میتونیم مسابقه بزاریم و برنده شیم نظرت چیه ؟
ته: خوبه میتونم ی بار امتحان کنم پاشو بریم آماده شیم سعی کنیم تا بعدظهر برگردیم تا بتونیم آماده شیم زود باش
رفتم اتاقم تا لباسم رو عوض کنم
YOU ARE READING
My heart
Fanfictionمدرسه ای/ کمی اسمات/ عاشقانه/ هپی اند چی میشع اگه تهیونگی که نصف عمرشو تو امریکا گذرونده برگرده کره چی میشه اگه تو دانشگاه با یک آدم عوضی اشنا شه چی میشه اگه درگیر احساساتی بشه که ازش سر درنمیاره..... Copel:Kookv, Yoonmin, Namjin, j-hope+Jennie...