نویسنده
ته خسته شده بود و ی کوچولو روی جی کی کراش زده بود این اسمی بود که تهیونگ بهش داد بود چرا چون که با مشتی که جی کی زد تو فک مایک گفت بهتره جی کی صداش کنه نه جونگکوک شایدم چون یکم تنبل بود و اسم کوک رو همش یادش میرفت
ی هفته بعدته
ی هفته از اون روز میگذره
و جیسو همه چی رو برای اوما و اپا توضیح داد گفت چی شده و اوما و اپا گفتن هرچی شد بهشون بگم ولی من نمیگم هاهاها
پس فردا قرار بود بریم مدرسه و و امشب ی جشن خودمونی بود که نامجون هیونگ میگرفت پس منم باید میرفتم پس رفتم پایین تا لباسام رو انتخاب کنم
و پوشیدم و آرایش کردم و رفتم پایین جین و جیسو آماده نشسته بودن تا وقتش بشه بریم یک ساعت پای تلویزیون بودیم تا وقتی که چشمم خورد به ساعت
ته:هیییییییییی هیونگ خاک تو سرمون کنن
جین:چی شده ته
ته:مرض چی شده ساعت رو نگاه کنید تا بگم دیر برسیم هیونگ میکشتمون
جین:ای خاک تو سرمون پاشید سریع بریم که نامجون تیکه تیکه مون میکنه
جیسو: پس پاشید احمقا
بلند شدیم و بدو بدو رفتیم سمت ماشین
و سوار شدیم و راه افتادیم سمت باری که هیونگ اجاره کرده بود برا امشبنامجون
پس اینا کجا موندن ها مثلا قرار بود نیم ساعت پیش اینجا باشن به خدا امر بگیرمشون از باسن مبارکشون آویزونشون میکنم
سوهو:حرص نخور هنوز خیلی ها نیومدن
چن:راست میگه دوست پسر منم هنوز نیومده و همینطور بکی و دی او پس اروم باش
نامجون:باشه پس
ده دقیقه بعد
ته
هیونگ نونا بدوید بریم داخل
(نویسنده)
هر سه تاشون داخل رفتن البته با ترس
سوهو :اونا هاشن اومدن
نامجون:کو کجا
چن:اونجا عه بکی و شیومین و دی او هم اومدن پس چرا یونگی رو نمیبینم صبر کن ببینم کای و چانیول هم اومدن
ته:نامجون هیونگ خودش رو انداخت بغل نامجون
ته:هیونگ ببخشید همش بخاطر این دوتا بود که دیر رسیدیم میبخشی مگه نه و خودش رو به بیشترین حد ممکن کیوت کرد
نامجون:مگه کسی هم هست قیافه کیوت تورو ببینه و نبخشه ها
ته: دوست دارم هیونگی
جین:مثلا اون دوست پسر منه خیر سرم 😑
نامجون:عشقم حسودی نکن و بیا بغلم
نامجون جین رو بغل کرد و دم گوشش گفت دلم برات تنگ شده بود بیب
جین:منم
بک:بکیتون اومد منم بغل کنید
چانیول: بیا خودم بغلت کنم
بک:حتما دراز بد ریخت
یول:دلم رو نشکن دیگه
ته:بیخیال چانیول آنقدر رفیقم رو اذیت نکن و بعدش پرید بغل بکهیون
ته:بکی دلم برات تنگ شده بود نامرد چرا بهم زنگ نزدی
دی او:سرش شلوغ بود سعی میکرد دوست پسر برای من و خودش پیدا کنه
دی او همینطور از اب میوه اش میخورد میگفت
کای و چانیول و ته باهم گفتن: چیییییییی
دی او : چیه مگه ما دل نداریم 🙄
کای:پس به خودم بگو تا دوست پسرت شم بیب
ته:راست میگه
دی او:ته تو الان طرف کی هستی؟
ته سرشو به سمت هم چرخوند و انگشتش رو به طرف خودش گرفت و گفت راست میگه من اصلا طرف کی ام یکی بگه لطفا
همه با هم با این حرف اش زدن زیر خنده
جونگکوک:به چی میخندین
جین:عه ببین کیا آمدن هیچی
ته:هیونگ دروغ نگو
اصلا بزار خودم میگم
دی او ازم پرسید طرف کیم و منم گفت راست میگه من اصلا طرف کی هستم یکی لطف کنه بگه
کوک:شاید طرف منی
ته:شاید هم همتون
چانیول:چرا هممنون
ته:چون همتون خیلی خوب هستین ولی من بیخیال
کوک:حرفت رو کامل کن
ته؛عم هیچی بیخیال چیزی نبود که به خوام بگم
شیومین:بچه ها اونجارو
بکی: کجا
شیومین : اونجا با انگشتش به طرف ورودی اشاره کرده
ته:صبر کن ببینم اون جیمین نیست
کوک:اونم با شوگا هیونگ
ته:راست میگه چرا با اون پسره اس همون شوگا
همه گفتن نمیدونن
جیمین و شوگا رفتن سمتشون و نشستن رو صندلی
شوگا: هی بچه ها چه خبر
کوک:اینو باید از تو بپرسیم هیونگ
ته:راست راست میگه بین شما دوتا خبرایی هست که به ما نگفتین
جیمین: نه معلومه نه
شوگا:به شما چه فضول من هستین اصلا ما بخوایم قرار بزاریم به شما ربطی داره
جیمین :ها ما کی قرار گذاشتیم یونگی
جنی:یونگی ...یونگی تو به ما هم به زور اجازه میدی یونگی صدات کنیم بعد میخوای باور نکنیم شما دوتا قرار میزارید
یونگی: جیمین ...با من قرار میزاری
جیمین:ها من من نمیدونم چی باید بگم
نویسنده
یونگی نقشه ریخته بود که به جیمین اعتراف کنه اون رو جیمین کراش داشت
و همینطور جیمین رو یونگی
یونگی بلند شدو دست جیمین رو گرفت و رفت سمت یکی از اتاقا
داخل اتاق
یونگی :میدونم شکه شدی
ولی لطفا بهش فکر کن من با شجاعت کامل بهت اعتراف کردم چون دوست دارم نه چون عاشقتم
جیمین:از کی
یونگی:از همون روزی که دیدمت
یونگی :لطفا بگو تو هم منو دوست داری موچی لطفا
جیمین:مممممم....
——————————————————
کوک:به نظرتون دارن چیکار میکنن
هوسوک:دارن همو به فاک میدن چه سوالی میپرسی دارن بهم دیگه اعتراف عاشقانه میکنن دیگه احمق
کوک:یا هیونگ منم آدمم ها
جی:مگه گفتم حیوانی وقتی میگم احمقی نگو نه
جولی: عه اوپا به برادرم کار نداشته باش
جی:دو تا دوقلو خنگین دیگه مگه دروغ میگم
ته:اره
جی:چی
ته:چی
جین:واقعا همهتون خنگین اه نامجون اصلا غلط کردم اینارو به سرپرستی گرفتم احساس میکنم دارم پیر میشم
کوک:هیونگ تو همینجوریشم پیری
جین:چی گفتی پدرتو در نیارم خرگوش زشت
جیسو:ولی اوپا به نظر من اون ی خرگوش خوشگل
کوک:ممنون نونا
رزی و جنی و لیسا:ما هم انکار اضافیم
جین :عه دخترام هم اینجا بودن که
رزی:اوپا الان یعنی جیمین دوست پسر داره
جیهوپ:اره
جنی:منم میخوام
جیهوپ: چی میخوای
جنی:دوست پسر ولی بیخیال
جیهوپ:بهتر باشه
——————————————————
سلام بچه ها
اینم از قسمت نهم
گفتم که ی عالمه تغییرات ایجاد میکنم اینم از این پارت دوستون دارم
VOUS LISEZ
My heart
Fanfictionمدرسه ای/ کمی اسمات/ عاشقانه/ هپی اند چی میشع اگه تهیونگی که نصف عمرشو تو امریکا گذرونده برگرده کره چی میشه اگه تو دانشگاه با یک آدم عوضی اشنا شه چی میشه اگه درگیر احساساتی بشه که ازش سر درنمیاره..... Copel:Kookv, Yoonmin, Namjin, j-hope+Jennie...