پارت دوم

711 81 0
                                    

پارت دوم کوک وی

پارت دوم قلب من

لیسا: سوار ماشینم شدم  راه اوفتادم سمت کافه  همیشگی میدونستم الان بچه ها دور همدیگه جمع شدن پس منم رفتم

تهیونگ: خواب بودم خواب میدیدم که ی نفر داره منو میبوسه و اون ی پسر بود با صدای خیلی بمش گفت بعدن میبینمت ته ته با صدای کسی از خواب بیدار شدم خدمه هواپیما بود میگفت که داریم تو فرود میایم پس کمربندها بستم و درخواست یکم اب کردم تا برام بیارن

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

تهیونگ: خواب بودم خواب میدیدم که ی نفر داره منو میبوسه و اون ی پسر بود با صدای خیلی بمش گفت بعدن میبینمت ته ته با صدای کسی از خواب بیدار شدم خدمه هواپیما بود میگفت که داریم تو فرود میایم پس کمربندها بستم و درخواست یکم اب کردم تا برام بیارن .....
ابو برام آوردن و و نوشیدم بعد ی ربع فرود اومدیم پس کمربندمو باز کردم و وسایل هامو برداشتم و به سمت بیرون حرکت کردم .
پنج دقیقه بعد
تهیونگ :از گیت رد شدم و به سمت سالن خروجی راه افتادم .

جین: بالاخره ته ته رو میدیم پدر مادرم هم اومده بودن این خیلی خوب بود دیدیمش از گیم رد شد و داره به این سمت میاد دستم رو بلند کردم تا منو ببینه وقتی منو دید چمدونش رو ول کرد دوید سمتم پس منم دویدم سمتش وقتی بهش رسیدم محکم بغلش کردم .
تهیونگ : جین رو دیدم که دستش رو بلند کرده چمدونم رو ول کردم و سمتش دویدم اونم داشت میدوید سمتم وقتی بهم رسیدیم محکم هم دیگه رو بغل کردیم
ته: هیونگ دلم برات تنگ شده بود
جین: دلم منم برات تنگ شده بود ته ته
جیسو: میشه بری کنار تا بردار عزیزم رو بغل کنم .
وقتی جین از بغلم اومد بیرون جیسو نونا خودش رو پرت کرد بغلم
جیسو: دلم برات تنگ شده بود داداشی جونم هق هق
ته: هی دلم منم برات ی زره شده بود نونا گریه نکن دیگه
نونا از بغلم اومد بیرون گفت خیلی بدی چرا نیومدی بهمون سر بزنی وقتی پشت سر نونا رو دیدم باورم نمیشد که پدر و مادرم هم اومده باشن اومدم جلو منو بغل کرده هنوز هم باورم نمیشد
م ت: ته ته ای پسرم متاسفم که بهت خیلی بدی کردم پسرم لطفا منو ببخش متاسفم که تورو از از خودمون جدا کردیم
باورم نمیشد مادرم داشت این حرف هارو میزد محکم بغلش کردم و گفتم دلم برات خیلی تنگ شده بود اوما
ب ت: ول کن پسرمو بزار منم بغلش کنم بابام بغلم کرد و بعدش گفت بهتره بریم خونه ته ته الان باید خیلی خسته باشه منم با سرم تایید کردم و هر پنج تامون به سمت پارکینگ حرکت کردیم
جین: ته ته میدونی فردا قراره بابا برات ی جشن خیلی بزرگ به مناسبت برگشتند به کره بگیره؟
ته: جشن!!
جیسو: اره ی جشن بزرگ ته ته میدونستی جنی و نامجون هیونگ و دوستامون  هم میان تازه ی عالمه دوستای جدید هم داریم.
ته: اوه اوکی به نظرم جالب میاد.. راستییی!!! من لباس ندارم چیکار کنمممممم
جیسو: داداشی نگران لباس نباش لباست با من
جین: آرایشت هم با من
م ت: استایلت هم با من
ب ت: منم این وسط شلغمم دیگه نه
ته: ههههههه بابا این چی بود که گفتی تروخدا تو دیگه چرا نکنه آنقدر با جین گشتی مثل جین شدی؟
جین: چرا پای منو میاری وسط
جیسو: میخواید تو ماشین دعوا کنید بابا بزن بغل بزار این دوتا بیوفتم به جون همدیگه خودمون سه تا با مامان میریم بیرون میریم رستورانی که ته و جین عاشقشن ها!!!!
ته و جین : هااااا نه ماهم ببرید
ته: منو جین هم زمان گفتیم همه زدن زیر خنده خودمم خودم گرفته بود بابا گفت که اشکالی نداره پس اول میریم خونه بعد برا شام میریم رستوران مورد علاقم .....

My heart Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang