•11•

489 112 41
                                    

ساختمون غرق نور...
انعکاس نور روی آب حوضچه...
گلبرگای شناور روی سطح آب...
ولیعهد به دیواره ی سنگی گرم حوضچه تکیه داده بود و با پلک های بسته از سکون اطراف لذت می برد...
صدای قدم های سبک سهون رو ایوون...
جونگین می دونست پسر برف داره به دستورش برای همراهیش توی حوضچه عمل میکنه...

پلک هاش از هم فاصله می گیرن و سهون با لبخد محوش و پارچه ی کتانی کوتاه دور کمرش وارد آب میشه:ببخشید دیر کردم...
جونگین کج‌خندی میزنه و با احساسات مختلفی به سفیدی پوست سهون توی آب نگاه میکنه:فکر میکنم دارم عادت میکنم چون همیشه ارزش وقتی که برای انتظار صرف میشه رو داری...

لبخند سهون پر رنگ تر میشه و موهای مشکی بلندش رو روی شونه ی چپش جمع میکنه:حتی اگه تعریف باشه باز هم دارید شرمنده م می کنید...
کجخند جونگین پر رنگ تر میشه و شونه ای بالا میندازه:کی میدونه منظورم چی بود...
سهون فقط لبخند میزنه و سرش رو به دیواره ی گرم و سیاه رنگ حوضچه تکیه میده...

صدای سر ریز آب از حوضچه...
جونگین نیم چرخی میزنه و به صورت روشن سهون با انعکاس نور روی آب خیره میشه...
سر خوردن قطره آب از روی چونه ش...
بدن قوی و سالمش آسوده توی آب گرم قرار داشت و بدون خست و تنگ نظری جلوه گری میکرد...
و جونگین حق می داد که پسر برف بخواد تمام اون یشم سفید رو با لباس بپوشونه...

(سر انگشتام به التماس افتادن که لمست کنم... لمست کنم از لطافت یشم سفیدت به لرزه بیوفتم...ولی نه الان...نه وقتی چیزی نمیدونم...)

چنگ زدن سر انگشتاش به سبوی شراب روی ایوون...
خیره به گردن سهون و موهای مشکی رنگش زمزمه میکنه: کاش تمام دنیا تکرار همین لحظه ها بود...

سر سهون سمت ولیعهد میچرخه و منتظر نگاهش میکنه...
جونگین با نیشخند سبو رو به لب هاش نزدیک میکنه...
-:هیچ ولع یا اشتیاقی برای تجربه های جدید ندارید؟
دور شدن سبو از دهان جونگین:نه وقتی میدونم تجربه های جدیدم رو سایرین رقم میزنن...
مردمک های شفاف سهون بدون لرزش بهش خیره میشن:چون خودتون این اجازه رو بهشون می دیدید...
حرفش تلنگر میشه و ولیعهد رو هشیار شده احضار میکنه...

سهون بر خلاف همیشه از جونگین چشم نمی گیره: خیلی راحته آدم مسئولیت تصمیماتش رو از روی دوش خودش برداره و بگه مجبور بوده یا بخاطر بقیه دست به اون کار زده...ولی واقعیت اینه ما در برابر هر تصمیمی ی تصمیم توی نقطه مقابلش داریم...ولی اونو انتخاب نمی کنیم چون تاوان و هزینه ای میخواد که برای ما سنگینه... چه از لحاظ موقعیت باشه چه از لحاظ وجه چه از لحاظ صرف زمان و تلاش برای تغییر...ما تصمیم آسونو انتخاب می کنیم و برای توجیه خودمون بهونه میاریم...

ته نشین شدن کلمه هاش توی ذهن ولیعهد...
دست جونگین با گیجی سبو رو روی ایوون میذاره و جونگین بعد از چند لحظه مکث به حرف میاد:این حرفت خیلی بی رحمانه ست...خیلی تیزه... وحشتناکه!
لبخند کوچیک روی لب های سهون...
سرش به نشونه ی تایید می جنبه:چون بهانه ها رو از آدم می گیره...و مسئولیت هر عملی رو از ی جهت به خود آدم می رسونه...ولی زندگی با این دیدگاه خیلی راحت تر میشه...
-:چرا؟
نگاه سهون به سطح آب:چون همه چیز شفاف میشه...
نگاه جونگن روی مژه های منظم پسر برف:و کنترل همه چیز به خود آدم میرسه...
-:دقیقا.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: May 19, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

lotus.lethal.pretty Where stories live. Discover now