کلاه هودیمو سرم گذاشتم زیپ کاپشنم رو بالاتر کشیدم چمدونام رو با دو طرف دستم گرفتم به سمت تاکسی کنار فرودگاه رفتم چمدونارو تو صندوق گذاشتم
نشستم رو صندلی گوشیم رو از تو جیبم دراوردمو یه نگاهی به ساعت کردم
ساعت از ۱۲ شب هم گذشته بود
سرمو رو شیشه ماشین تکیه دادم نفسی عمیق کشیدم به این فکر فرو رفتم که خیلی میتونه مسخره باشه پدر و مادرت صاحب بزرگترین شرکت تجاری باشن و بزرگترین عمارت سئول برای اونا باشه ولی فقط به خاطر علایقت تورو کنار بزارن هه حتما اگه گرایشمم بفهمن دیگه هرگز نمیزارن حتی سمتشون برم تا اخر عمر باید تو خونه اجاره ای خودم زندگی کنم
ولی کامان کوک تو 5 ساله خانواده ای نداری از فکرشون بیا بیرون
مهم نیست که نمیخوانت تو الان خوشحالی که به اون چیزی که میخواستی رسیدی تو هدف خودتو دنبال کردی
..روحت با هنر آمیخته شده درست از اول پس نباید فکرشم بکن
%ببخشید اقا رسیدیم به ادرسی که بهم دادین میتونین پیاده بشین
جونکوک:اوه بله خیلی ازتون ممنونم
از ماشین پیاده شدم چمدونام رو گرفتم دستم، سمت در سفید رنگی رفتم
با تعحب به اطرافم نگاه کردم
هممم خوبه بیرونش که درست مثل عکساشه امیدوارم داخل خونه هم
همینطور باشه به ارومی انگشتم رو روی زنگ فشار دادم
صدای پیرمردی خوابالو بلند شد
×بله بفرمایین
+شب خوش اقای ووک من مستجر جدیدتون هستم ببخشید این وقت شب رسیدم تنها ساعت پرواز همین ساعت بود میشه لطفا بیاین پایین و کلید واحد بالایی رو بهم بدین
صدایی از آیفون نیومد هوف بلندی کشیدم موهامو با دستم بهم ریختم که در به صدا در اومد و آجوشی با لبخند بهم سلام کرد
برای احترام بهش تعظیم کوتاهی کردم
×خوش اومدی پسرم دیروز وسایلات رسیدن تمام جعبه هارو برات تو خونه گذاشتم
دستشو سمتم دراز کرد و کلیدارو تو دستم گذاشت
+خیلی ممنونم امیدوارم اوقات خوبی رو در کنار هم سپری کنیم
بعدش با لبخندی مصنوعی از شدت خستگی ازش دور شدم و به سمت در خونه رفتم کلید رو اندتختم داخلش و چرخوندم رفتم داخل برقارو روشن کردم فااااااااک من واقعا این همه وسیله داشتم:/
هوووف حالا تنهایی باید همرو جابه جا کنم گاااااد
ولی خب جای شکرش اینه یه خونه امادست فقط باید وسایل شخصیمو جابه جا کنم و رو تختی تخت رو عوض کنم
آستینامو بالا زدم شروع به چیدن لباسام کردم وسایلم رو جابه جا کردم
چشمم به دری افتاد که به ظاهر انباری میومد
جعبه بوم و رنگامو بلند کردم رفتم داخل دنبال کلید برق گشتم ولی انگار این اتاق برقی ندارهشت اینجا چقدر رو مخه
پله ها رو رفتم پایین جعبه هارو گذاشتم کنار که یهو چیزی به جعبه های خالی برخورد کرد اولش فکر کردم شاید موش باشه ولی صبر کن چرا چیزی شبیه دم یه گربست قدمای شمرده ای برداشتم رفتم سمتش جعبه رو کنار زدم که یهو یه چیزی روم پرت شد و با ناخونای بلندش چنگی از بازوم گرفت اه بلندی از سوزشش کشیدم و رو زمین پرت شدم
بلافاصله همونجور که رو زمین پخش شده بودم دمش رو تو دستم گرفتم به سمت خودم کشیدمش از رو زمین بلند شدم دمش رو همونجور که تودستم بود با حرص کشیدم و به سمت هال رفتم پرتش کردم رو مبل
دستشو جلو صورتش گرفت پاهاشو تو خودش جمع کرد گوشاشو سمت پایین آویزون کرد
YOU ARE READING
i want be your cat
Random(مینی فیک) کامل شده✅ +چند بار باید بهت بگم من ارباب تو نیستم _ولی من دوست دارم کوکی رو ارباب صدا بزنم +گاااااد جیمین تمومش کن وگرنه دمتو از جا میکنم اینقدر رو اعصاب نروووو بهت میگم من اربابت نیستم _ولی تو اربابمی ژانر:رومنس_فانتزی_روزمره_عاشقانه_ ش...