25. люблю тебя, Чонгук

3.7K 883 661
                                    

سویون گوشیش رو روی میز پرت کرد:
- میریم روسیه دنبالش.

جانگ دست هاش رو توی هم قفل کرد:
- حرکت عجولانه نزن سویون. اگه حواسمون رو جمع نکنیم همه با هم سقوط میکنیم تهیونگ هم نجات پیدا نمیکنه.

سویون کلافه دستش رو توی موهای طوسیش فرو کرد:
- واقعا پدربزرگ؟ میخوای بشینم اینجا و صبوری کنم تا اونور دنیا دونگسنگم زیر شکنجه های یه روانی جون بده؟ عجول نباشم؟!

لوهان دستش رو روی شونه سویون گذاشت:
- باند ما کوچیکه. به تنهایی از پس اونا برنمیایم. نمیتونیم باهاشون دربیوفتیم. باید طبق نقشه ای که تهیونگ کشیده بود پیش بریم.

سویون اخم کرد:
- چه نقشه ای؟

جونگکوک کنار اونا روی صندلی نشسته بود و حرف هاشون رو گوش میکرد. لوهان جواب داد:
- اون گفت سه تا هارد هست که تموم اطلاعت گلدن فراگ روی اونهاست. اونا توی سه جای مختلف مخفی ان و نیکلای میدونه کجا. باید اونا رو گیر بیاریم و به دست آدریک ایوانوویچی برسونیم. اون از نیکلای و آدماش خوشش نمیاد و به اندازه کافی قدرت داره تا لهشون کنه. باید هارد ها رو پیدا کنیم.

سویون روی صندلی وا رفت:
- پس.. برای این رفت؟

جانگ اخم کرد:
- منظورت چیه؟

اینبار جونگکوک به حرف اومد، خودش هم تازه تونسته بود متوجه قصد اصلی تهیونگ بشه:
- تهیونگ.. اون میدونست سویون رفته براش پادزهر پیدا کنه ولی رفت. میخواسته هارد ها رو پیدا کنه.

سکوت سنگینی اتاق رو در بر گرفت. جانگ نفس بریده‌ای کشید:
- اون پسره‌ی سرتق.

جونگکوک آهی کشید و چشمهای خسته‌ش رو با دست مالید. کسی گوشه بلوزش رو کشید. برگشت و با هایون مواجه شد. اون رو بلند کرد و روی پاش نشوند. هایون خودش رو به سینه‌ی جونگکوک تکیه داد. انگار میخواست باباش رو دلداری بده!

جونگکوک همونطور که هایون رو روی پاش جا به جا میکرد، بر حسب عادت دستش رو توی جیبش برد. اما با لمس کاغذی ابروهاش بالا رفتن. مطمئن بود چیزی توی جیبش نبوده. پس..

میخواست کاغذ رو بیرون بکشه. نفسش کمی هیجان داشت چون میدونست کاغذ احتمالا از سمت تهیونگه. ولی نگاهش به سه نفر روبه روش افتاد. ترجیح داد اول تنهایی کاغذ رو ببینه. هایون رو از روی پاش بلند کرد و به بهونه دستشویی از اتاق بیرون رفت.

وقتی وارد دستشویی بزرگی توی طبقه اول شد، در رو بست و کاغذ رو از جیبش بیرون کشید. یه برگه بود که دوبار تا خورده. تاش رو باز کرد و نگاهش روی کلمات نشست:
اینو توی جیب تو میذارم تا کسی زودتر از تو پیداش نکنه. معذرت میخوام که اونطوری رفتم. باید برم پیش نیک تا بتونم یه چیزیو بفهمم.
جونگکوک، جانگ برای یه قرارداد باید بیاد روسیه. میخوام ازت خواهش کنم تو هم بیای. نیک دیر یا زود منو میبره روسیه چون سالگرد پدر لعنتیشم نزدیکه. قراره یه مذاکره هم باشه که هم جانگ و هم نیک توش شرکت میکنن.
اگه بتونم اونجا ببینمت خیلی خوب میشه. یه گوشی غیرهوشمند برام بیار. اگه الان چیزی با خودم ببرم پیدا میکنن ولی اونجا میتونم یه طوری ازت بگیرمش. باید یه راه ارتباطی داشته باشیم. میخوام هارد ها رو پیدا کنم. در مورد این از لوهان میتونی بپرسی.
و نکته مهم اینکه میخوام فقط لوهان بدونه تو داری باهاشون میری. میخوام بلیط جدا بگیری و بدون اینکه کسی متوجه بشه بیای اونجا. اگه کسی توی ویلای جانگ متوجه بشه تو داری باهاشون میری احتمالا به گوش نیک هم میرسه و توی خطر میوفتی. پس هر چی کمتر بدونن بهتره. حتی سویون. ایده ای ندارم که چطوری وارد محل مذاکره یا مهمونیشون بشی ولی مطمئنم از پسش برمیای. منتظرتم.
_люблю тебя, Чонгук

𝐆𝐨𝐢𝐧𝐠 𝐔𝐧𝐝𝐞𝐫~ 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘷حيث تعيش القصص. اكتشف الآن