با هم دیگه از در هتل بیرون اومدن
تهیونگ-خب مین جونگ کوک دوست داشتی واسه اولین قرارت چیکار کنی
جونگ کوک-اولین قرار؟؟
تهیونگ-اوهوم من اینجام تا دوتایی بریم سر اولین قرارمون
جونگ کوک-خب ... نمیدونم
تهیونگ- اشکالی نداره خب بیا با یه کافه شروع کنیم؟
جونگ کوک سر تکون داد تهیونگ نگاهش به لاوبایتایی که مشخص بودن خورد
تهیونگ-جونگ کوک من... فقط میتونم بگم متاسفم با اینکه نیستم
جونگ کوک-درباره چی حرف میزنی
تهیونگ- لاوبایتا
جونگ کوک-اها اونا خب ... من دوستشون دارم
تهیونگ با تعجب به قیافه سرخ از خجالت تهیونگ خیره شد
تهیونگ-واقعا؟
جونگ کوک-اره واقعا ولی میشه دیگه بهشون اشاره نکنی چون فکر نکنم از این سرخ تر بشم
تهیونگ خندید و دست جونگ کوک رو گرفت
تهیونگ-یه کافه خوب همین طرفا میشناسم بریم؟
جونگ کوک-بریم
شروع کردن به قدم زدن
تهیونگ-خب میخوای چجوری به بقیه بگیم
جونگ کوک-میشه فعلا چیزی به کسی نگیم؟
تهیونگ-چرا نکنه نمیخوایش؟
جونگ کوک-نه منظورم این نبود فقط میتونیم چند ماهی مخفیانه باهم باشیم بدون اینکه کسی بفهمه راستش این روزا خانواده های جفتمون یکم درگیرن د فکر نکنم توی این شرایط اینو بهشون بگیم فکر خوبی باشه
تهیونگ-با اینکه منظورت از درگیری رو نمیفهمم ولی باشه هرچی تو بگی
جونگ کوک-منظورم اتفاقایی مهمیه که داره تو شرکت بابات میوفته آهنگایی که یونگی هیونگ مشغولشونه بچه ای که تو شکم نوناعه مشکل مامانم با شرکتش و بازنشستگیه بابام
تهیونگ-پسر از کجا راجب مناظره های شرکت بابا میدونی
جونگ کوک-چند وقت پیش تو اخبار شنیدم
تهیونگ-باشه ولی این یعنی باید تا وقتی که بچه به دنیا میاد صبر کنیم ؟
جونگ کوک-اره زیاد طولانی نیست همش چهارماهه
تهیونگ- هر چی تو بخوای این یعنی باید یه فکری به حال لاوبایتا بکنیم
جونگ کوک-قرار شد راجبش حرف نزنیم
تهیونگ-مجبوریم گردنت کاملا دیشبو لو میده
جونگ کوک-نمیدونم چیکارشون کنم
YOU ARE READING
Hwung or more???
Fanfiction-تو هیچ وقت هوونگم نبودی مین یونگی تو همیشه اونی بودی که من دوست داشتم موقع گریه کردن سرمو بزارم رو شونش موقع خوشحالی بپرم بغلش و لباشو ببوسم تو یه چیز بیشتر از هوونگ بودی کاپل:یونمین،ویکوک ژانر:فلاف ،زندگی روزمره وضعیت: کامل شده