یونگی-چیم چیم بیدارشو
جیمین نقی زد و پشتشو به یونگی کرد
یونگی-پاشو بچه صبحونه درست کردم برو تهیونگ و جونگ کوک رو بیدار کن
جیمین-اه هوونگ بزار بخوابم
یونگی-پس میرم جونگ کوک و ت...
جیمین با یادآوری اینکه ممکنه اون دوتا تو وضعیت خوبی نباشن سریع سیخ نشست
جیمین-من بیدارشون میکنم هوونگ پنج دقیقه دیگه سه تاییمون پشت میزیم
یونگی ابروهاشو بالا برد و باشه ای گفت جیمین از جاش بلند شد و وارد اتاق جونگ کوک و تهیونگ شد
جیمین- انگار نه انگار اینجا دوتا تخت داره دوتایی به زور روی یه تخت خوابیدن جونگ کوک جونگ کوک
جونگ کوک روشو به سمت تهیونگ برگردوند و تهیونگم پاشو انداخت روی کمر جونگ کوک
جیمین-یا بیدار میشید یا همین الان یونگی هوونگ میاد و میبینه اینجوری عاشقانه خوابیدید و همه چیزو میفهمه
تهیونگ-گمشو بیرون پارک
جیمین- بیدار شیدددد
گلوش بعد از دادی که کشیده بود درد گرفت
با ندیدن واکنشی از سمت دوتا پسر از اتاق بیرون زد
یونگی-جونگ کوک و تهیونگ کجان
جیمین-من حریفشون نمیشم تارای صوتی بیچارم به خاطر این دو نفر جر خوردن
یونگی-برو دندوناتو مسواک بزن تا وقتی این دوتا خوابن با هم بریم خرید
جیمین-هوونگ نمیتونستی وقتی من خوابم خودت تنهایی بری خرید و بزاری منم مثل خرگوش و خواهرزادت بخوابم
یونگی-نه خیر نمیشد
جیمین پاشو به زمین کوبید
جیمین-هوونگ
یونگی خندید و پنکیک رو به جیمین نشون داد
یونگی-اگه میخوای بری بخوابی برو ولی من اینو تنهایی میخورم
جیمین-رفتم مسواک بزنم
...
سوار ماشین یونگی شد
YOU ARE READING
Hwung or more???
Fanfiction-تو هیچ وقت هوونگم نبودی مین یونگی تو همیشه اونی بودی که من دوست داشتم موقع گریه کردن سرمو بزارم رو شونش موقع خوشحالی بپرم بغلش و لباشو ببوسم تو یه چیز بیشتر از هوونگ بودی کاپل:یونمین،ویکوک ژانر:فلاف ،زندگی روزمره وضعیت: کامل شده