با رفتنشون توی عمارت ، تهیونگ و کوک که سرشون توی گوشیشون بود سمت در چرخیدن ، کوک با دیدن جین روی کول نامجون اخماش توهم رفت
-جین ، چه اتفاقی افتاده؟
و دوید سمتشون. حس کرد جین روی شونه اش سنگین شد.
کوک دستشو گذاشت روی صورتش که نامجون کمی عقب کشید! هیچکدوم از حرکتاش دست خودش نبود
-کمی سرگیجه داره ، با من اومد برای همین عادت به سرعتم نداشت.
وقتی دید صدایی از کوک نمیاد چرخید سمتش که قیافه ی شوکه اش باعث شد اخم کنه
-چیشده؟
کوک دوباره اومد جلو و دستشو گذاشت روی صورت جین ؛ با دادی که زد ته و مونی حس کردن شیشه های خونه ریختن پایین
-لعنت بهش من گفتم تنها نرو ، بذارش روی مبل.
نامجون با چشمای گرد زل زده بود بهش. چیشد؟ چه اتفاقی افتاده بود مگه؟
تکونی بهش داد
-جین خوبی؟
با حرفی که کوک زد حس کرد آب سرد روی سرش ریختن
-بیهوشه ، محض رضای خدا فقط چند دقیقه به حرفم گوش کن و کارایی که میگمو بکن وگرنه ممکنه تا ابد اونجا گیر بیوفته.
نتونست بپرسه کجا ، یعنی وقتش نبود چون با لمس دستای سردش تازه فهمید اوضاع چقدر قاطیه و اون از مرحله پرته. روی کاناپه گذاشتش که کوک نشست کنارش. دستاشو گرفت و چشماشو بست ؛ چند ثانیه بیشتر طول نکشید که بوی جادوی پری کل خونه رو گرفت. اون تک رگه بود و نیروش خالص تر از ته و نامجون بود و بوی جادوش خاص تر. بچه به نظر میرسید اما پخته تر از چیزی بود که نشون میداد. با صدای کوک ، نامجون از هپروت بیرون اومد
-تهیونگ صبح گل سویانگ اطراف درختا دیدم ، برام چندتا بیار.
چرخید سمت ته که دید مثل مسخ شده ها زل زده به کوک. با دادی که کوک زد به خودش لرزید و دوید بیرون.
-تهیونگ!
بعد از بیرون رفتن ته برگشت سمت مونی
-حلقه محافظش شکسته ، جادوش کردن. خیلی قویه. تا حالا همچین چیزی ندیده بودم ، روحشو کشیده سمت دروازه دنیاها. نزدیک در اصلیه اگه دیر بجنبیم رد میشه و دیگه برگشتنش غیر ممکنه و اگه روحش رد بشه جسمشم به تدریج اینجا از بین میره.
با دهن باز نگاهش میکرد.
-اما تنهایی از پسش بر نمیام ؛ حلقه محافظش به اسم منه اما ؛
مکثی کرد
-اما چی کوک؟ حرفتو بزن.
-روحش حالا به اسم توعه ، تو باید روحشو برگردونی. من طلسمشو باطل میکنم ولی اونی که باید برش گردونه تویی.تو محافظم هستی پس میتونی هم از روحش محافظت کنی هم به واسطه نشونی که دارین برش گردونی.
YOU ARE READING
𝐎𝐥𝐨𝐧𝐠𝐝𝐨 𝐈𝐬𝐥𝐚𝐧𝐝𖦆
Fanfiction°°اون اینجا بود ، درست کنار من پوست سفیدش چشمای تیله ایشو درخشان تر از قبل نشون میدادن. اون کسی بود که داشت عضو جدید خانواده من میشد. انرژی جدیدی که وارد زندگیم شده بود و منبعش جین بود و من باید ازش محافظت میکردم؛ چون اون جفت من بود.... ⇝ 𝑵𝒂𝒎𝒆 :...