"پس داری بهم میگی تو کل تعطیلاتت رو توی اتاق مشغول دیدن سریال بودی؟"هری با گیجی پرسید و میز کافه ی کوچیکی که توش
کار میکرد رو تمیز کرد."به طور کلی؟" لویی جواب داد و سعی کرد بفهمه چرا این غریبه میخواد باهاش ارتباط بگیره. محض رضای خدا اون فقط میخواست یکمی قهوه بخوره و بره خونه!
"و هیچ دلت نخواسته که با دوستات وقت بگزرونی یا ی همچین چیزی؟" پسر چشم سبز وقتی که محو زیباییه پسر خجالتی بود دوباره پرسید.
"خب، من ی عالمه با مونیکا، راس، فیبی، جویی و چندلر بهم خوش گذشت." لویی به جوک بی مزه خودش لبخند زد. ( کارکترای سریال فرندز )
"خب پس تو واقعا یکاری تو تعطیلات انجام دادی؟"
هری با گیجی پرسید. اون واقعا جوک لویی رو نفهمیده بود ولی این جلوشو نگرفت و به لاس زدن با اون پسر چشم ابی ادامه داد."تو باید خیلی کارای بیشتری بکنی تا بتونی منو بدست بیاری فرفری" لویی بیخیال قهوه شد و هریه گیج اما مصممو ترک کرد.
*****************
خب اینم از اولین پارت امیدوارم خوشتون بیاد
پارتا همیشه انقدر کوتاه نیست و یخورده بلندتر و قشنگتر میشه صبور باشید قشنگا
هفته ای دوبار آپ میکنم و بعدش ی بوک زیامه❤💛
YOU ARE READING
Obsessed [L.S]
Fanfictionلویی کل وقتشو با سریال دیدن میگذرونه و هری هر کاری میکنه تا قلب لویی رو بدست بیاره حتی اگر مجبور باشه دیالوگ سریال های مورد علاقه ی لویی رو حفظ کنه.