"عصر بخیر لویی. امروزم مثل دیروز؟" هری با ی پوزخند گفت و لویی با خودش فکر کرد که چرا اون هیچ وقت دست از لبخند زدن نمیکشه.
لویی سر تکون داد و سعی کرد به پسر چشم سبز دست و پا چلفتیه رو به روش نخنده. لویی فقط به کافه رفته بود تا ببینه هری هنوز سعی میکنه باهاش لاس بزنه یا نه؛ چون خب، تعطیلاتش تقریبا تموم شده بود و هری تنها کسی بود که توی تابستون باهاش ارتباط داشت.
هری با قهوه ی لویی تو دستش زود اومد و جلوی پسر کوچیکتر نشست. اگر رئیسش میدیدتش حتما اخراج میشد ولی خب تابستون بود و رئیسش اونجا نبود که بهش گیر بده. پس خیلی راحت به خودش گفت "بیا دوباره شروع کنیم".
"سلام، من تیتم، من مُردم، میخوای هر از گاهی باهم وقت بگزرونیم؟"( واقعا نمیدونستم هوک آپ رو چی معنی کنم:| ) هری گفت و به خودش افتخار کرد که دیشب چند قسمت از این سریال رو بعد از کار دیده.
( Hi! I'm Tate, I'm dead , wanna hook up?
( دیالوگ تیت تو سریال امریکن هارر استوری, عکس توی کاور
لویی نمیتونست لبخندی که گوشه ی لبش به وجود اومده بود رو جمع کنه. هری واقعا موضوع سریال رو دوست نداشت. آخه کی ی داستان رومانتیک دارک دوست داره؟ (من با اجازتون) هری فقط بخاطر اینکه لویی رو به خودش جذب کنه اون سریال رو دید.
"اینو خوب اومدی" لویی وقتی داشت به قهوش نگاه میکرد لب زد.
"ظاهرا این تیت خیلی بین دخترا معروفه درسته؟" هری وقتی داشت با چشمای کیوتش به لویی نگا میکرد پرسید. "حداقل این چیزی بود که خواهرم بهم گفت."
"اونا همه تو خونه ی قاتل مردن" لویی گفت و باعث شد هری شوکه بشه. آره، لویی قصد نداشت به همین راحتی به هری پا بده.
پس پسر چشم آبی زیر لب ی خدافظی کوتاه کرد و از کافه بیرون رفت.
********
خب اینم پارت دومممم
امیدوارم دوسش داشته باشین
لریشم کم کم بهم نزدیک میشن صبر کنید
ووت و کامنتم یادتون نره قشنگا
آپ بعدیم دوشنبست
همین دیگه....
بای لاولیز
YOU ARE READING
Obsessed [L.S]
Fanfictionلویی کل وقتشو با سریال دیدن میگذرونه و هری هر کاری میکنه تا قلب لویی رو بدست بیاره حتی اگر مجبور باشه دیالوگ سریال های مورد علاقه ی لویی رو حفظ کنه.