قبل از باز کردن کردن چشم ها آروم نالید،بنظر میرسید اثرات مسکن از بین رفته و درد دوباره توی تنش جولان میدهد.
گوشه چشمهاش رو آروم باز کرد .
این مکان با جایی که قبلا توش بوده فرق میکرد.
خبری از قفس و بوی نامطبوع و صدای پارس سگها که لحظه ای ساکت نمیشدن نبود .
نوری که از پنجره به داخل اتاق میتابید اونو روشن و گرم کرده بود،دلش برای لحظه ای فشرده شد،بنظر میرسید سال هاست که این گرما و نور لذتبخش رو حس نکرده .
نگاهش دور تا دور اتاق چرخید.
اتاقی بزرگ با کاغذ دیواری قرمز رنگ،
مبل تک نفره ای که گوشه اتاق کنار پنجره قرار داشت و در نهایت تخت که مرکز اتاق بود .تم سرخ رنگ اتاق حسی بد و استرس اور تحمیل میکرد.
دستاش رو زیر جسمش ستون کرد تا بتونه چهار دست و پا به در اتاق که با فاصله ای نسبتا زیاد رو به روش قرار داشت برسونه،اما تازه متوجه سنگینی گردنش شد .
با دست های زخمی و کبودش قلاده فولادی که دور گردنش بسته شده بود رو لمس کرد .
سنگین بود و محکم،زنجیر کوتاهش هم تمام حرکات بک رو محدود میکرد.
دستانش رو روی قلاده گذاشت و با تمام انرژی و زوری که براش باقی مونده بود سعی کرد اونو با ز کنه ولی ناکام موند .
سرش رو روی پارکت قهوه ای رنگ اتاق گذاشت و به در خیره شد .
آنقدر خسته و بی حال بود که حتی توانایی فکر کردن و غصه خوردن رو نداشت .
روی زمین گوشه اتاق با درد و سوزشی که بدن رو تصاحب کرده بود دست و پنجه نرم میکرد.
مرکز درد دوپای شکسته ست که وحشتناک تیر میکشید.
بوی دود سیگار مشامش رو پر کرد،چشماش رو باز کرد و به او نگاه کرد .
تصویرِ محو و تار از فردی که جلوش روی دو پا نشسته ،نی ازی به دقت بیشتر نداشت ،این فرم و صورت و چهره رو احتمالا تا آخر عمرش از یاد نخواهد برد .
چانیول کام عمیق دیگه از سیگارش گرفت و دودش رو توی صورت بک خالی کرد .
از جلو بک بلند شد و روی مبل کنار پنجره نشست،صداش توی اتاق پیچید.
-کارتون رو شروع کنید بچه ها .
بک نگاهش رو از چان گرفت و به چهارچوب د ر خیره شد .
سه تا مرد درشت هیکل درحالی که هرکدوم کیفهای کوچک چرمی به دست داشتن داخل شدن. با یک تعظیم کوتاه به چان به سمت بک رفتن و بالای سرش ایستادن.
_رییس،مطمئنی که میخوای همینجا این کارو اینجا انجام بدیم؟کثیف کاری داره ها
صدای خنده چان توی اتاق پیچید.
YOU ARE READING
KATANA (SEASON1)
FanfictionName: KATANA Couple: #Chanbaek #OtherExoCouples Genre: #NC+21 #Smut #BDSM #DARK writer: #Baran & Aslan Teaser: ◐| بـیون بکهیون یکی فعـالترین افسرانپلیس کی فکرشو میکرد دست و پاهاشو به تخت ببندن و به نوبت بهش تجاوز گروهی کنن بیهوش بود،حتی به یاد ند...