KATANA (SEASON1)

Chapter 15

سرد بود،یا شاید هم خیلی گرم،فرقی نداشت در هرصورت آزار دهنده بود .

نفسی عمیق کشید،ریه هارو پر از هوا کرد،تمام استخون و دنده ها از شدت درد کوفتگی جیغ کشیدن.  

ناله ای دردناک از زیر لب های بک آزاد شد .

الان فقط یک وان آب گرم میتونست حالش رو خوب کنه .

خواست تکونی به بدن خشک شده اش بده ولی ناتوان بود. دوباره سعی کرد،درد شدید اینبار از مچ دست و ساق پا بود که احساس میشد.  چشم هاش رو باز کرد. چیزی نمیدید،تاریک نبود اما انگار حالت کوری موقت به بک دست داده، توانایی دیدن اطراف رو نداشت.  

اینبار با شدت بیشتری تکون خورد،صدای برخورد زنجیر ها به گوشش رسید.  

_بیدار شدی؟  

گوش ها تیز شدن،سر به دنبال منبع صدا چرخید.  

بوی سیگار مشامش رو پر کرد،یک لحظه به بودن چان درکنارش فکر کرد اما لحظه بعد تصویر چان غرق در خون توی سرش نقش  بست.  

حالا که دقت میکرد عطر این سیگار فرق داشت،غریبه بود .

گردنش درد میکرد،سرش رو پایین انداخت و چشم هاش رو بست .

با برخورد ناگهانی آب سرد با صورتش شهیق بلندی کشید،چشم ها دوباره باز شد .

بینایی کم کم برگشته،توانایی دیدن اطراف رو به دست آورده بود. نگاهی به پاهاش انداخت،با زنجیر به زمین بسته شده بودن،سرش رو بالا اورد،نگاهی به دست ها انداخت،اون ها هم با زنجیر هایی زمخت به سقف بسته شده،حتی کوچک ترین حرکت رو هم محدود میکردن.  

چشم ها به اطراف چرخید.به نظر انباری می اومد،از بوی شدید رطوبت گچ دیوار و لامپ چشمک زن اتاق میشد فهمید که مدت هاست بلااستفاده رها شده .

عطر سیگار رو از پشت سر استشمام کرد .

انگشت هایی کمرش رو نوازش میکردن آزار دهنده بود؛گرم بودن و آهسته روی پوست کشیده میشدن،از پهلوها و قوس کمر گذشتن،به پایین تر سر خورد،از گوشه های ران پا،کمی جلوتر،از کنار آلت  گذشتن.  

بک چشم هاش بست،نفسش رو به بیرون فرستاد .

انگشتها اینبار روی شکم نشست،عضلات منقبض شده رو لمس کردن،بالا تر رفتن،از روی نوک سینه ها گذشتن،به گردن رسیدن،حلقه شدن،محکم و بی رحم .

چشمها در آن باز شد. فشار دست بیشتر شد،لایه ای نازک از اشک روی چشم های بک رو پوشاند .

فشار انگشتان زمخت کمتر شد،دوباره نوازش شد روی رد کبودی  گردن.  

_بک بیون؟  

  

زنجیر دست ها ناگهان باز شد،تن بک به سمت زمین سقوط کرد اما در لحظه آخر در آغوشی گرم فرو رفت .