Chapter 05

216 31 1
                                    

طبق روال هر روز صبح زود از خواب بیدار شد و قبل از رفتن به داخل باغ یک لیوان قهوه دم کشیده و دفتر یادداشت هاش رو برداشت؛روی همان صندلی چوبی قدیمی و رنگ و رو رفته نشست و دفتر رو باز کرد،روان نویسی که در بین آخرین برگه های نوشته شده قرار داشت رو توی دست گرفت و شروع به نوشتن کرد.

(-تمام مکالمات ما مثل مورد های قبلی مجازی بود و هیچ ملاقات رو در رویی باهم نداشتیم،با اینحال تنها پس از یک گفتگو کوتاه می‌شد متوجه رفتار غیرمعمول این زن شد،کلمات را درست تایپ نمی‌کرد و غلط های املایی به وفور قابل مشاهده بودن.

تنفر،مرگ،بوی دود سیگار کلماتی بودن که به دفعات درون جمله هاش به چشم میخوردن.

مورد ابتدا از بازگو کردن اتفاقات سر‌‌ باز می‌زد اما در ادامه داستان زندگی اش را با حذف بسیاری از حوادث‌ عنوان کرد.

این شخص خانم جوان بیست و سه ساله ای بود که در بهترین دوران زندگی اش به سر می‌برد،وی که زیاد اهل روابط اجتماعی نبود زمانش را با نقاشی و موسیقی پر می‌کرد.)

با شنیدن صدای قدم هایی که آهسته از پشت به او نزدیک می‌شد سرش رو عقب تر برد و صفحه دفتر رو جوری در دست گرفت تا نوشته ها به خوبی دیده بشن.

بکهیون درحالی که فکر می‌کرد چان متوجه حضورش نشده با نگاهی کنجکاو درحال خوندن بود،این نوشته ها شبیه به رمان و یا داستان کوتاه نبودن بلکه بیشتر نقد و بررسی و موشکافی بنظر می‌رسیدن.

چان آهسته دستش رو روی صندلی بغلی زد.

-بشین،تازه قهوه رو دم کردم،وقت خوردنشه.

بک روی صندلی نشست و با نگاهی گله‌مند چان رو خطاب قرار داد:

-کسی بهت گفته خیلی مرموز و نچسبی؟

-اوه جدی؟

بک لیوان قهوه ای که روی میز کنار دستش قرار داشت رو برداشت و شروع به خوردن کرد.

توی فکرش به دنبال جوابی برای کش دادن این بحث بی ثمر میگشت اما با به پرواز دراومدن دسته پرنده ها در آسمون آبی و بدون ابر صبحگاهی سکوت رو ترجیح داد و فقط از اون منظره لذت برد.

چان زیر چشمی نگاهی به بک انداخت،حتی نفس‌های عمیقی که رطوبت هوا رو به ریه‌هاش میکشید و بعد آروم لبخند‌ میزد هم از چشم چان دور نموند.

-چیه خیره نگاه میکنی؟نکنه باز میخوای بدون مقدمه و باکمال پرویی شروع به لب گرفتن و بوسیدن یک مرد بکنی؟

چان ازین حرف بک خنده اش گرفت،بدون دادن هیچ جوابی مجددا شروع به نوشتن کرد.

(-خانم جوان که ابتدا با توصیف زندگی رویاییش شروع کرده بود در ادامه  شخصیت دوم داستان را معرفی کرد،مردی بیست و شش ساله از طبقه اجتماعی متوسط با خانواده کوچک چهار نفره که تبدیل به اولین عشق او شده بود.)

KATANA (SEASON2) Where stories live. Discover now