part 1

3.7K 379 52
                                    


از دید یونگی :

با قدم های آرومم به سمت اتاق آخری که تو راه رو بود میرفتم ، جلوی در قهوه ای سوخته که روش با خطی درشت و طلایی رنگ نوشته شده بود (مدیریت ) ایستادم و در زدم
صدای منشی پارک رو شنیدم که گفت برم داخل

آرم وارد شدم و منشی پارک رو دیدم که پشت میزش سخت مشغول برسی یکسری اسناد بود

صبر کردم سرش رو بالا بیاره و متوجه حضورم بشه اما بدون اینکه سرش رو بالا بیاره گفت

جیمین : وقت اداری تمومه ، می تونید فردا صبح تشریف بیارید

یونگی : اه آقای پارک ، من با آقای جئون کار دارم .

با تعجب خیلی کم سرش رو بالا آورد و با یک لبخند دلربا که عاشقش بودم بهم نگاه کرد و گفت
جیمین :اوه ، یونگیا ... چرا نمیگی تویی ؟

با خنده گفتم
یونگی : مگه سرتون آوردی بالا که ببینی
هر دومون تکخندی زدیم و گفتم
یونگی : جونگ کوک تو اتاقشه یا رفته ؟
جیمین با لبخند قشنگی که هنوز از لبای خوشگلش پاک نشده بود گفت
جیمین : نه هنوزم داره کار می‌کنه ... این روزا یکم حساب کتابای کارخونه بهم ریخته تا دیروقت مجبوره بمونه منم گفتم امروز یکم کمکش کنم ‌.

سرمو تکون دادم بعد از در زدن وارد اتاق جونگ کوک شدم .

از دید جیمین :

وقتی صدای بسته شدن در رو شنیدم دوباره سرم رو انداختم پایین و مشغول جمع کردن برگه ها شدم ، اونا رو تو کشو گذاشتم و درشو بستم
تو افکار خودم غرق شدم ...

من ، یونگی و جونگ کوک از بچگی با هم درس خوندیم و بزرگ شدیم ... کل دبیرستان رو با هم بودیم

هر سه وضع مالی خوبی داشتیم و داریم
پدر جونگ کوک صاحب کارخونه های زنجیره ای تولید نوشیدنی و مشروبات الکلی JK بود

یک کارخونه بزرگ و معروف با با کیفیت ترین نوشیدنی ها ... سال ها طول کشید تا با زحمت های پدر جونگ کوک کارخونه JK  به اینجایی که هست برسه

بعد از اینکه شعبه های بزرگ کارخونه JK  تو کل سئول و شهر های دیگه ی کره رونق زیادی پیدا کرد ، آقای جئون (پدر جونگ کوک ) همشو به تنها پسرش جونگ کوک داد تا ادارش کنه و خودش هم همراه تنها خواهرش یعنی جئون جیلی یا همون عمه جونگ کوک به فرانسه رفت تا در اونجا هم چند شعبه از کارخونه رو افتتاح کنه

پدر من و یونگی سهام دار های این کارخونه بودن و همین طور دوست آقای جئون

و الان هم من و یونگی تو کار خونه ای که جونگ کوک صاحبشه مشغول بکاریم

من ، پارک جیمین ، مشاور و دست راست جونگ کوک تو کار خونم ... بعد من یونگی معاون اول جونگ کوکه و باید بگم کل کارخونه رو ما سه نفر می چرخونیم

my sweet cousinWhere stories live. Discover now