از دید سوم شخص :یونگی و جیمین از مجتمع بیرون اومدن
نسیم خیلی ملایمی می وزید و موهای ابریشمی جیمین که به رنگ قهوه ای - نارنجی بود رو تو هوا تکون میداد
یونگی محو اون همه زیبایی بود
اینکه چطور تو اون کت و شلوار ساده اداری با اون موهای ابریشمی که با هر نسیم تو هوا می رقصیدن زیبا و دلربا بودحتی اینکه دیگران هم از این زیبایی بهرمندن حسودی میکرد
ای کاش می تونست جیمین رو داخل یکی از همین جعبه های جواهر نگه داره و هر روز فقط خودش ، دور از چشم دیگران در اون جعبه رو باز کنه و به جواهر زیبای داخلش نگاه کنه
جیمین به علاوه سکسی و زیبا بودن ، خیلی هم کیوت بود
با اون دماغ کوشولوش و اون لبای پفکی و قرمز و چشمای کشیده و پوست سفید و صاف
جیمین قطعا یک الهه بود که حتما بخاطر یک اشتباه از بهشت رانده شده بود
از دید یونگی :
دیدم که لپای کیوتش کمی صورتی شده
فهمیدم که خیره نگاه کردنم باعث معذب شدنش شده بودآخه این بشر چرا انقد کیوت و شیرین بود
مطمئنم اگه اینطور پیش بره در اثر دیابت دست و پامو قطع می کنن
نگاهمو ازش گرفتم ، با اینکه دلم نمیخواست چشم از قیافه خوشگلش مخصوصا الان که لپاشم قرمز شده بود دست بردارم
به سمت ماشینم رفتم ، جیمین امروز هم ماشین نیاورده بود آخه چند روز پیش بر اثر یک تصادف ، ماشین رو گذاشته بود تعمیر گاه
نمیدونم چه لزومی به تعمیر داشت وقتی می تونس یه پورشه دیگه با یک مدل بهتر بخره
خب اون جیمین بود ، کسی که هیچ وقت ولخرجی نمیکرد ، برعکس من و جونگ کوک
هر دو سوار شدیم در حالی که لبخند کمرنگی رو لب هر دومون بود
باورم نمی شد بالاخره کسی که دنیام بود رو دارم میبرم سر قرار در حالی که اونم دوستم داره
پنج دقیقه بود که راه افتاده بودیم ، تو راه اصلا صحبت نمیکردیم و هر دو با لبخند به بیرون خیره بودیم
نمیدونستم برای قرار اول کجا ببرمش ، بهترین راه این بود که ازش بپرسم
یونگی : بیبی ، دوس داری برای قرار اول مون کجا بریم ؟؟؟
از دید جیمین :
فاک...
بیبی...
بیبیییی....
بیبیییییییییی...
بیبی صدام کرد ...دلم می خواست اوق بزنم و اکلیل های توی دلم رو همراه با رنگین کمان توی قلبم یکجا بالا بیارم
YOU ARE READING
my sweet cousin
Romancemain couple : kookv couples : kookv , yoonmin , namjin genre : smut , romance , daddy kink، fluff, slice of life ... وقتی برای اولین بار پس از سال ها ... پسر عمم کیم تهیونگ رو دیدم ... تازه معنی عشق رو فهمیدم ... تهیونگ :اههه ... ددی می خوامت...