strawberry🍓

654 85 5
                                    

جیمینو و تهیونگ سه ساله ازدواج کردن اون دوتا زندگی خیلی خوب و عاشقانه ای داشتند اونا خیلی سخت بهم رسیدن پدر جیمین با اون ازدواج موافق نبود و با این موضوع که پسرش گی هست کنار نیومده بود، اما چه میشه کرد عشق همیشه برندس!
اما یه مدتی هست که اونا با هم زیاد وقت نمیگذرونن و از این موضوع هر دو ناراحتن

تهیونگ مدیر یکی از بزرگ ترین کمپانی های عطر کره هست و جیمین صاحب برند کارتیه هست که در جهان حرف اول رو توی طلا و جواهرات میزنه
اون دو هر دو سرشون خیلی شلوغه اما با این حال تهیونگ دیگه صبرش تموم شده و میخواد به همسرش باز مثل قدیما نزدیک باشه

«از دید تهیونگ»

روز خوبی نداشتم اه این رژ لامصبم که نمیره

{فلش بک}

~آقای کیم میتونم وارد بشم؟

_بیا تو

~آقای کیم همه جلسه هاتون تموم شده

دختر با عشوه تمام حرفشو زد و یکم خودشو خم کرد تا خط سینه هاش بیشتر به چشم بخوره

_خیله خب خوبه میتونی بری

دختر که از بی توجه بودن رئیسش خسته شده بود

نزدیک میز تهیونگ شد و پای راستشو گذاشت رو میز و تمام ران خودش رو به نمایش گذاشت

تهیونگ خیلی تعجب از کار منشیش کرده بود

~چطوره یکم خوش بگذرونیم ها؟

دختر با اغواگری و عشوه حرفشو زد و کراوات تهیونگو تو دستش گرفت

_ احترام خودتونو نگه دارید خانم جانگ

تهیونگ با غرش حرفشو زد

~ تهیونگی بس کن فقط یکم قرار حال کنیم

لباشو رو خط فک تهیونگ کشید و یهو لباشو کبوند رو لبای تهیونگ
ته با چندش تمام دخترو هل داد

_اخراجیییی

دختر با داد وحشتناک تهیونگ لرزه به تنش افتاد

تهیونگ با عصبانیت از اتاقش خارج شد و بدون معطلی به سمت پایین ساختمان رفت تا به نگهبان ها رسید گفت

_اون هرزه رو برید از اتاقم جمع کنید

بعد از سفارشاتش به نگهبان ها به سمت ماشینش راه افتاد تنها چیزی که جلو چشماش بود لبای درشت و پفکی همسرش بود
بد جور تشنه لباش شده بود دلش میخواست جیمینشو تو آغوشش بگیر و تا آخر همونجور بمونه!

{پایان فلش بک}

جلو خونه وایساد نمیدونست جیمین خونس یا نه اما اول از همه اومده بود خونه

هنوز جای رژ اون هرزه رو صورت و لباساش بود اما براش اهمیتی نداشت

در خونه رو باز کرد و بدون معطلی وارد اتاق مشترکشون شد
اما تا درو باز گرد با صحنه عجیبی رو به رو شد

min min Where stories live. Discover now