Mochi❤💋

402 68 14
                                    

{تهیونگ}

به جیمین نگاه گردم که چجور داره کوکیارو میخوره
این بچه واقعا کیوته

دستمو دراز کردم که یه کوکی بردارم زد رو دستم

+کیم وی دست به کوکیام نزن

با یه اخم غلیظ گفت
واییی من بمیرم برای این کیوتیش
صورتمو مظلوم کردم

_دلت میاد به عشقت کوکی ندی؟ فقط یدونه

به شکم برامدش اشاره کرد

+این کوکیا مال توله خودته عههه به من چه!

با اخم مصنوعی صورتمو اونور کردم که دیدم یه کوکی چپونده شد تو دهنم

برگشتم به صورت کیوتش نگاه کردم که با لبخند چشم حلالی داره منو میبینه

با دهن پر گفتم: مپون(ممنون)

+خواهش میکنم

دستمو سمت شکمش بردم
فقط یک ماه دیگه مونده بود تا دختر کوچولومونو بغل کنم

+تهیونگا به نظرت مامانم هنوز منو نبخشیده؟

بعد ازدواجمون مامان جیمین به خاطر این موضوع که جیمین گیه هست با جیمین قهر کرد الان یکساله که همو ندیدن

_موچی کوچولو میخوای فردا بریم اونجا؟

[فردا]

از وقتی اومده بودیم اینجا مادر جیمین به شکم جیمین زول زده بود

~عام یعنی الان حامله ای؟!

عصبانی از حرفش شدم این سومین دفعه بود که این سوالو مبپرسید و جیمین با خجالت یه "اره" ای زمزمه میکرد

_خانم پارک جیمین حاملس چند بار میپرسین؟

~اوه منو ببخشید فقط شوکه شدم

+اوما... الان... منو... بخشیدی؟

مادر جیمین با مهربونی جیمینو بغل کرد و ابراز پشیمونی کرد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرتا رسید سریع اومدم😬
خببب دیگه شرت نمیزارممممممم
حیح فقط حمایت یادتون نره
من از کامنت بیشتر از ووت خوشم میاد گفتم بدونین😄

min min Donde viven las historias. Descúbrelo ahora