الان شش ماه از نبود تهیونگ میگذره
دقیقا بعد عروسیشون تهیونگ رفت سربازی ماه های اول باهم حرف میزدن ولی الان درست چهار ماهه که حرف نزدن!
این برای جیمین خیلی عجیب بود حتی چند بار به پادگانش زنگ زد ولی گفتن نیس یا گفتن کار داره و بهونه های مختلف
ولی تهیونگ میدونه جیمین حاملس؟
نه!
الان جیمین هفت ماهه حاملس اولش خودش نمیدونست ولی بعد یه مدت فهمید هر چی خواست به تهیونگ زنگ بزنه بگه! کسی پاسخ گو نبود{پادگان}
جیهوپ یهو پرید تو اتاق
~گایز نظتون چیه پاشیم بریم بار؟ سه ماه مرخصی!!! واو عالیه! البته ما که قول دادیم بمونیم ولی صووووو نظرتون؟
جونگموک با خوشحالی پرید
٪من زیادی موافقم تهیونگ نظر تو چیه؟
تهیونگ اصلا حواسش به بچه ها نبود
جین کفری از رفتارش یه پس گردنی مهمونش کرد&مُردنی با توئیم
_عا ببخشید هیونگ حواسم به یه جای دیگه بود!!
جونگکوک یهو چشاش برق زد
٪بچه ها ما شش ماهه باهم یجاییم! دوستیم و..... ولی چیزی از زندگی هم نمیدونیم نظرتون چیه یکم از هم دیگه سوال بپرسیمو و اینا؟
شوگا یهو پتورو از روش کنار زد
*با اینکه زیاد برام مهم نیستید ولی موافقم!
نامجون تکخنده ای کرد
•منم موافقم!
٪پس همه یه معرفی نامه بدن!
جونگکوک با شیطنت حرفشو بیان کرد
سوکجین سریع شروع به حرف زدن کرد
&خب من کیم سوکجینم(خنده های شیشه پا کنی کرد) استریتم! بعدددد یه دختر دارم! سینگلم! بعد مادر بچم بچه رو داد بهم و رفت و نمیدونم کجاس! دخترم دو سالشه و خب همین دیگه
همه بچه ها با دهن های باز به جین خیره شده بودن که شوگا به حرف اومد
*هی اوکی بسه انقدر شوک نشین!!! بزارید من معرفی کنم، من مین یونگیم! دوست دختر ندارم! یه گربه دارم اسمش شوگیه!
سینگلم! بعد مادر بزرگم بزرگم کرده همین دیگه! اها و استریتمجونگکوک یهو نالید
٪این مسخره بازیا چیه همه استریتیم دیگه!!
با این حرفش یهو تهیونگ پکر شد ولی کسی متوجهش نشد
٪خب جیهوپ تو بگو
~من؟؟؟ هوممم خب من رل دارم امسش جیسوئه(هیت ندید 😭 اونایی که شوهرشون جیهوپه خودشو جای جیسو بزارن دیگه1/ت ننوشتم) بعد خیلی دوسش دارم اره دیگه دلمم کلی براش تنگ شده

YOU ARE READING
min min
Poetryهایییییی وانشات های ویمین عر گوگلیم ✨🍃 حمایت کنیدددددد o(╥﹏╥)o بیشترم امپرگ😁😁