پارت دوازده

299 92 51
                                    


صبح با سردرد بدی از خواب بیدار شد. از همه جا بوی الکل را می شد حس کرد. با کلافگی از تخت بیرون آمد و به سمت حمام رفت. لباسهایش راپوشید و به اداره رفت.

چهره ی خشک و رسمی رییس پلیس، جو ساکتی را در اداره به وجود آورده بود.

تمام مدت ساعت کاری در دفتر خود ماند و پرونده های قتل چند ماه اخیر را بررسی کرد. زمانی که منشی برای اعلام زمان نهار نیز به اتاق او رفت با جمله ی سر"اشتها ندارم، شما برید نهار" مواجه شد.

اواخر ساعت کاری اداره بود که با صدای در، سرش را از میان پرونده ها بالا آورد:"بله؟"

آیوان با لبخندی وارد اتاق شد و به آرامی در را بست. پس از سلام رسمی و اشاره ییبو به سمتش رفت. پرونده را بر روی میز گذاشت:"قربان نتیجه ی پزشکی قانونی تا الانه"

رییس وانگ سرش را تکان داد. چهره اش رنگ پریده و خسته بود. هنوز چشمانش پف داشت. افسر جوان شمرده و آرام پرسید:"قربان! نهار نخوردین؟"

ییبو که در حال خواندن گزارش بود، پاسخ داد:"نه، اشتها نداشتم"
پسر جوان پس از کمی تعلل پرسید:"میتونم بپرسم چرا دیروز اونقدر حالتون بد بود؟ آخرین باری که اونطوری دیدمتون دو سال پیش، بعد از فوت مامان بزرگ بود..."

از نگاه ثابت ییبو روی پرونده و سکوتش، مشخص بود که به فکر فرو رفته، پس از دقایقی سرش را بالا آورد با چشمانی غمگین و لبخندی تلخ به او گفت:"خوبم، باید خوب باشم تا این پرونده حل شه، الان وقت درجا زدن نیست آیوان... منو ببخش که مجبور شدی با اون حال ببینیم... فکرشم نمیکردم اومده باشی خونه؟!"

آیوان لبخند اطمینان بخشی زد:"نیاز به عذرخواهی نیست... فقط دوست ندارم ناراحت ببینمتون...پاپا؟!"

رییس وانگ به چشمان براق پسرش خیره شد. آیوان پس از مکث کوتاهی گفت:"من همیشه کنارتون میمونم، شما قهرمان منید... خودتون میدونید که همیشه دوست داشتم مثل شما شم... دوستتون دارم پس مواظب خودتون باشید"

ییبو نگاهش را دزدید. گوشه چشمانش را میان انگشتان گرفته و مالید. با صدایی خسته گفت:"ممنونم پسرم اما اینو همیشه یادت باشه که از آدمها برای خودت قهرمان نسازی، قهرمان زندگیت فقط خودتی، من بدترین آدمیم که میتونه الگو و قهرمان تو باشه... خوب حالا هم برو تا من به یه جمع بندی تو این پرونده هایی که خوندم برسم..."

آیوان دوباره لبخند زد. با ادای احترام رسمی از اتاق رییس پلیس خارج شد.

ییبو با ابروانی گره خورده در هم مشغول خواندن نتایج پزشکی قانونی بود:

" بدن مقتول بر اثر حرارت بالای دیگ ذوب مواد کارخانه سنتی صابون سازی، به طور کامل متلاشی شده. صورت مقتول نیز به علت نزدیکی به بخار حاصل از دیگ ذوب مواد قابل شناسایی نبود. اما با چهره نگاری و بازسازی تقریبی چهره ی مقتول و از طریق دی ان ای او، چند احتمال برای شناسایی مقتول به نامهای ذکر شده، ارایه میگردد:

ساختن یک قاتلWhere stories live. Discover now