Psychological love
بعد از اعترافی که از بکهیون گرفت حس میکرد خشم تمام وجودش رو گرفته .
ماشین با سرعت وحشتناکی حرکت میکرد .
اون آلفا چطور تونسته بود اونو اینجوری تحقیر کنه ؟
چطور یادش رفته بود که اون به الفای خشنه ؟
(الفای خشن یعنی نگاه نمیکنم خری یا خرمگس میزنم لهت میکنم )
نمیدونست کی به خونهی چانیول رسید .
وقتی که رسید منتظر باز شدن کامل در نموند .
_چااننیوووللل
با صدای بلند الفارو صدا زد .
چانیول با صدای فریاد سهون از اتاق کارش بیرون اومد.
قدمای سهون سنگین و سخت بود . قدمهای پر قدرتی برمیداشت و هر کسی با دیدن اون بدن و اون اخم غلیظ به لرز در می اومد .
وارد عمارت شد .
چانیول بالای پلهها وایستاده بود .
![]()
¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
پلهای که چان بالاش وایستاده
![]()
¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra. تصور کنین اینم خونشه بزرگه چون توش کارای بد میکنه.
_اینجا طولیهی خودت نیست اوه سهون
_توی حرومزاده ... چطور جرعت کردی که امگای حامله بهم بدی ؟
_چی ؟
_و میدونی جالبیش کجاست ؟ ... اون حرومزادهی توی شکم بکهیون از توی توله سگه
_مواظب حرفات باش اوه سهون ... من به اون امگا دست نزدم
_مطمئنی ؟ ... ولی خودش گفت که توی تخم سگ بهش دست زدی
_چرا حرف یه هرزه رو باور میکنی و حرف شریکتو باور نمیکنی ؟
_همون هرزهای که میگی ... تو شرایطی نیست که دروغ بگه ... این شراکتم به درک ... همینجا دفنت میکنم
آلفا اسلحه کمریشو دراورد و روی سر چانیول گذاست .
صدای جیغ خدمتکارا توی فضای سنگین بین اون دوتا امگا پخش شد .
الفای مسلطی که آروم بود و منتظر بود تا الفای رو به روش کارشو انجام بده و الفای خشنی که بخاطر حقارتی که مسببش الفای روبه روش بود .
_اقای اوه سهون ... بهتره اسلحه رو پایین بیارید ... بهتره با آرامش صحبت کنیم
_کریس وو ... دخالت نکن ... من نمیتونم این حقارت رو تحمل کنم .. صاحبت باید مجازات بشه
_میتونیم کنار بیایم
کریس سعی در قانع کردن الفای عصبی داشت .
_خب اگه خیلی برات مهمه .. بهت اجازه میدم بچه رو بکشی
_تو حرف نزن چانیول ... اون بچهی منم حاملس ... نمیتونم ریسک کنم
_ای وای ... پس گیر افتادی
_درسته گیر افتادم ولی راهی دارم
_و اون چیه ؟
_حرصمو سرت خالی کنم
اسلحه رو پایین تر آورد و به شونهی راستش شکلیک کرد.
_دفعهی بعد لولهی اسلحم .. وسط پیشونیتو سوراخ میکنه .
گفت و از اونجا خارج شد .
راه برگشت به عمارت کوتاه تر از اون چیزی به نظر میومد که واقعا بود .
![](https://img.wattpad.com/cover/269148440-288-k537484.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Psychological love
Actionزندگی بکهیونی که توسط باند قاچاق انسان دزدیده شده و بعد از تحاوزی که پارک چانیول بهش میکنه اونو به رئیس قاچاقچی اسلحه به عنوان کادوی جشن قراردادشون به اوه سهون میده . امگایی که روانشناسی خونده ولی نمیتونه با بازی کرده با روان این مجرما اونارو محبور...