ch.5🌺

257 51 3
                                    

Psychological love























بعد از برگشتن از مطب دکتر سهون دستور داد وسایلشون رو جمع کنن تا برای رفتن به ججو آماده بشن .



سهون کنجکاو بود که بدونه چانیول چه چیزی رو برای اونا در نظر گرفته ؟




.


.


.


بعد از ظهر بود . همه آماده‌ی رفتن بودن .



+هوا گرمه



_ججو هواش خوبه .. وقتی رسیدیم میتونی بری ساحل و نوشیدنی بخوری



+نمیخوام



_فک نمیکنی .. یکم زیادی داری باهام مخالفت میکنی؟



+فک نمیکنی من حاملم و هورمونام خرده بهم و الان دلم میخواد گریه کنم ؟



_راحت باش



کاملا سرد و بی روح بیان شد .



کلمات گاهی اوقات حتی از سلاح‌ها هم کشنده تره و سهون بدون در نظر گرفتن این قضیه تمام حرفاش رو بیان میکرد .



آیا این همون آدمی بود که جلوی سهون جبهه گرفته بود؟


همونی بود که بهش اهمیت میداد ؟



حالا که بیشتر فکر میکرد سهون جلوی چانیول بهش اهمیت میداد . طوری باهاش رفتار میکرد که بکهیون حس مهم بودن داشت .



// خونه‌ی کای //



بتایی که افراد چانیول بهش داده بودن هنوز توی خونش بود .


زیر دستاش امگاهارو بعد از استفاده ازشون یا کشته بودن یا به خود چانیول برگردونده بودن تا به عنوان یه وسیله برای جا به جای مواد ازشون استفاده بشه .


_هی امگا ... بیا اینارو بخور



+بهت گفتم من امگا نیستم ... من یه بتام



_اره اره گفتی ... ولی در آخر که باید ماهیتت رو مشخص کنی .. مگه نه؟ .. و تو امگا رو انتخاب میکنی .. اوکی ؟



+ولی من تو ذهنم آلفا بودن رو انتخاب کرده بودم



_ذهنت چیزی نیست ... میتونیم درستش کنیم .. فردا که دکتر اومد بالا سرت ... تو میشی یه امگای مطیع .. امگای من



+شتر در خواب بیند پنبه دانه



به قول ایسو گوسفند در خواب بیند بزغاله 😐😂



_حالا میبینیم که کی شتره



نیشخندی که گوشه‌ی لب کای نشسته بود تن بتا رو به لرز درمیاورد .



_عااا .. راستی ... این همه مدته پیش منی ... هنوزم نمیخوای بگی اسمت چیه؟ .. همش تورو امگا صدا میزنم ... سه ماهه حتی بهم اسمتو نمیگی ... اگه بخوام درموردت تحقیق کنم به چیزای ناجوری درموردت میرسم .. مثلا .. از چی میترسی ؟ از چی خوشت میاد ... نقطه ضعفت چیه ؟ .. وای وای وای ... نقطه ضعف ... چیزی که هیشکی نباید ازش خبر دار بشن

Psychological love Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang