part 14

127 11 13
                                    

ببخشید دِقِتون دادن🙁😂
بیاین واستون پارت بدم🙁😂
🤗🤗🤗
+پرستار… کسی نیستتت
پرستارا اومدن و میا رو از دستش گرفتن و گذاشتن روی برانکارد یا نمد چی چی میگن😂و بردن سمت اتاق عمل
+چیزیش نمیشه دیگه نه؟ 
£اقا لطفا منتظر بمونید! 
+نمیخوام باید پاشه اون چشماتو باز کنه میااا
که تهیونگ و جین هو رسیدن.. 
تهیونگ جیمین رو گرفت و جین هو با دیدن زخم میا حالش بد شد و هر سه تاشون جلوی در اتاق عمل منتظر موندن! 
3 ساعت و نیم بعد!
/+*اقای دکتر؟؟؟
£خب ببینین چون گلوله خورده به نزدیکی های قلبش مقدار زیادی خون از دست داده! ما گلوله رو از بدنش خارج کردیم ولی باقیش مونده به طرز کار بدن خودش!
+میا پا میشه دیگه اره؟با بغض
£نمیتونم قطعی بگم فقط اینکه برای هر احتمال و رخدادی حاضر باشین! 
که جین هو و جیمین باز بغض شون ترکید و شروع کردن به هق هق کردن🙁
تهیونگ به جونگکوک زنگ زد و گفت که بیاد بیمارستان
جونگکوک هم با حالت گرفته ای جین هو رو اروم کرد و تهیونگ جیمین رو…
چند روز گذشت ولی هنوز میا بهوش نیومده بود!
%جین هو بیا یه چیزی بخور
*نمیخوام کوک
/جیمین؟ 
+تهیونگ ولم کن
ولی در همین موقع صدای دستگاه های متصل به میا در اومد!!!!
دکترا و پرستارا زود اومدن و رفتن تو اتاق.. 
ولی با دیدن خط روی دستگاه دست از کار کشیدن.. 
+چرا هیچ کاری نمیکنین میای من خوب شده دیگه؟ 
£متاسفیم! 
*نه دروغ نگینننننن چرا هیچ کاری نمیکنین نننننن
+چطور دکترین نهههههه میا پاشو خواهش میکنم میا لطفا چشماتو باز کن میاااااااا
*نه بگین میا چشماشو باز کرده
/%اروم باشین…
خب میدونم اوقاتتون رو تلخ کردم ولی خب داستانه دیگه خودم اشکم در اومد! 🙁🙁
با جیغ جیمین همه هوش از سرشون پرید.. 
/جیمین چیزی شده؟ 
+میا میاااااااا
/جیمین اونجاست ببین هنوز اونجاس
جیمین با مرور خوابی(فحش ازاد😂)که دیده بود و این چند روز کابوس همشگیش شده بود دوباره اشکاش سرازیر شد رفت پشت شیشه و.. 
+میا خواهش میکنم چشماتو باز کن خواهش میکنم ترکم نکن میا پاشو دیگه پاشو
با تکون خوردن دست میا همه لبخندی زدن و تهیونگ رفت دکتر رو صدا زد! 
دکتر بعد معاینه میا اومد بیرون
£خبر خوشی دارم میتونین برین ببینشون ولی زیاد نمونین
/+*%باشه
وقتی رفتن داخل اتاق.. 
+*میاااااا
-بچه..ها
جیمین با صورت اشکی رفت میا رو بغل کرد(ای جانم🙁) 
-جیمین بسه گریه نکن
+مرسی که پاشدی مرسی که ترکم نکردی
-بسه دیگه گریه نکن
جیمین ازش جدا شد و میا اشکاشو پاک کرد بعد از اون جین هو پرید بغل میا
-حس میکنم بچه کوچولوی ین هیجا نرفتم بسه گریه نکنین
*میا
-جونم؟ 
*هق…. و محکمتر بغلش کرد
میا سرفه ای کرد و جین هو ازش جدا شد
-جین هو.. سرفه… یکم… اب میدی بهم؟ 
*بیا
%بچه ها دیگه نمیتونیم بمونیم اینجا.. 
£بیاین بیرون
/جیمین جین هو بیاین
و همشون بدون اینکه بخوان رفتن بیرون…
😂خب دیگه صحنه های هیجانی همراه با چاشنی ناراحتی تموم شد.. 
1 هفته بعد از زبان جیمین
میا مرخص شد و الان تو خونس ولی بعضی وقتا قلبش درد میگیره🙁
جین هو و تهیونگ رفتن مسافرت البته به زور کوک چون میخواست حال و هوامون عوض شه خودشم رفته ایتالیا! 
من و میا هم ک فعلا خونه ایم
+میا نمیخوای تشریف بیارید بخوابی؟ 
-اومدم صب کن 
+ایششششش
و اومد و خزید پتو چون هوا یه دفعه ای سرد شده بود و اونم مثل جوجه کوچولو هعی میرفت زیر پتو😂
+سردته؟ 
-هوا سرده! 
+😂بیا بغلم
و برعکس باقی مواقع که هعی بهونه میگرفت زود اومد بغلم😂کاش همیشه هوا سرد باشه! 😂
+بوس؟ 
-هوم؟ 
لبامو غنچه کردم و اونم انگار فهمیده یه کوچولو خندید و بعدش کوچولو لبامو بوسید و دوباره بغلم کرد
+سردته کوچولو هان؟
-بخاطر اینکه سرما نخورم و حساسیت ندم باید گرم باشم
+😂
-نخند
+😂
-عهههه

*یااااااا
/جیغ نزن عه
*بالشممممممممممم رو بدهههههههههه
/نمیدم
*کیم تهیونگ به نفعته بدیش! 
/امممم یه شرط داره
*من بدون اون نمیتونم بخوابم همه جا میبریم پس هر شرطی باشه رو انجام میدم! 
/هر شرطی
*بله! 
تهیونگ نشسته بود رو تخت و به تاج تخت تکیه داده بود که مچ جین هو رو گرفت و کشیدش و جین هو افتاد رو پاهای تهیونگ
جین هو که یه طرفی افتاده بود جاشو درست کرد
/خوب شیطون شدی
*مرض شرطتت رو بگو! 
/امممم اول اینکه باید اینجام و ببوسی
جین هو پیشونیش رو بوسید
/اینجا
گونه هاش رو بوسید
/و اینجا
جین هو یه نگاه به لباس تهیونگ کرد و با ناامیدی برای اینکه بالشش رو به دست بگیره لباشو گذاشت روی لبای تهیونگ
تهیونگ پهلوهای جین هو رو گرفت و بیشتر به خودش چسبوند!
جین هو با دیدن اینکه تهیونگ ازش سو استفاده کرده لبای تهیونگ رو گاز گرفت و بعدش ازش جدا شد و به چشمای تهیونگ زل زد ولی تهیونگ بهش نگاه نمیکرد! بلکه فقط به لباش زل زده بود! 
*ته..
/هوم؟ 
*نگا کن منو
/متاسفانه گرسنمه
*ها؟تازه ابمیوه خوردیم
/نوچ ولی من هنوز گرسنمه و اینبار تهیونگ اغاز کننده ی بوسشون بود😂(همممممم؟ سوین عزیزم؟؟؟؟ 😂😂😂) 
جین هو اینبار زود عقب کشید و زود بالششون رو قاپید و روی تخت دراز کشید! 
/زود فرار کردی بیب
*خوابم میاد ته
/خب عب نداره فردا جبرانش میکنم و اونم  دراز کشید و پتو رو روی خودش و جین هو کشید و هر دوشون خوابیدن…
(خب ببینین اگه بعد از اینکه این پارت رو اپ کردم و دیدین چند روزی نیستم یعنی به دست سوین به قتل رسیدم!هر کسی پرسید قاتل من کیه بگین سوین🙁🙁😂) 
___
فردای اون روز… 
جیمین پاشد و دید ساعت 9 هست ولی با فهمیدن اینکه میا نیست! پاشد همه جای خونه رو گشت ولی نبود تصمیم گرفت بره طبقه پایین رو چک کنه وقتی داشت از پله ها پایین میومد میا رو دید که از در خروجی وارد شد! 
+میا؟ کجا بودی؟ 
-جیمینننن!توت فرنگی!
جیمین با دیدن اینکه میا بخاطر توت فرنگی ذوق کرده بخاطر کیوت بودنش خندید و رفت خرید هاشرو ازش گرفت و میا بدو رفت لباساش رو عوض کنه ک جیمین تا اونموقع تست و نوتلا و میوه شست و گذاشت روی میز و منتظر میا شد
وقتی دید میا یه شلوارک پوشیده با یه تیشرت صورتی که تا بالای شلوارکش هم نمیرسید رو پوشیده و میاد.. 
+دیروز سردت بود الان چی پوشیدی؟
-خب گرمه
+😂
-توت فرنگی!!!! 
و قبل اینکه بزاره میا بشینه میا رو گرفت و نزاشت بشینه و بلندش کرد و گذاشت روی میز(همون جزیره ی تو اشپزخونه)
-یا جیمین چته؟ ببین خودت تیشرت نپوشیدی! 
اولین باری بود که فقط میگفت و سرم غر غر نمیکرد که برم تیشرت بپوشم! 
+بیا باهم صبحونه بخوریم
میا بخاطر حرف بی معنی که زده بودم یکی زد تو سرم و بعدش یه توت فرنگی برداشت و اون کلش ها هست سبزه چیه برگشه نمیدونم چیه رو کند و نصفش رو گذاشت تو دهنش که منم نصف دیگشو گاز زدم و خوردم ولی لبامو از روی لباش برنداشتم! چندتا توت فرنگی به همین روال خوردیم که بعدش نوتلا رو باز کرد و روی دوتا تست مالید و بعدش قشنگ از وسط برش داد و مثلی روی هم گذاشت و یکیشو گذاشت برای من یکیش برای خودش ولی قبل اینکه بده بخوریم یکم نوتلا زدم به لبش! 
داشت زبونشو میکشید رو لبش که خودم جلوتر رفتم و لبامو گذاشتم روش
+همممم خوش میزه بودن
-لبای من؟ یا نوتلا؟ 
+اممم لبات ولی با طعم نوتلا
بخاطر حرفم هردومون خندیدم و بعد از اینکه صبحونه خوردیم…پاشدیم بریم خرید کنیم! چون قرار بود مهمون بیاد البته که ظهر ته و جین هو میرسیدن! و هنوز نمیدونستن شب مهمون داریم! 
-----
1260 کلمه شده!!!!!
و خسته شدم انرژی بدین بهم🙁🍫
ووت و کامنت یادتون نره💜🤗

dont forget me.. :) Where stories live. Discover now