part 16

111 8 8
                                    

جیا:درسته مهمونی بزرگ هر ساله شرکت
-ولی ما هیوقت شرکت نمیکردیم!
سویا:ولی امسال باید شرکت کنین به عنوان زوج اینده شرکت!
*ولی اخه..
یورا:همین اخر هفته مهمونی هست دوست داریم که شما به حو احسنت دوست داشتنتون رو ثابت کنین!
+ول..
یونا:جیمین و تهیونگ از شما انتظار بیشتری داریم!
و پاشدن رفتن و ما وقتی بهخودمون اومدیم که ساعت 12 شب بود و ما انقد غرق فکر کردن بودیم که زمان از دستمون رفته بود!
-پاشین بخوابیم فردا دربارش حرف میزنیم
/*باشه و رفت اتاق خودشون
میا و جیمین هم رفتن اتاق خودشون..
+بیبی
-هوم؟
+فکرتو درگیر نکن بیا بخوابیم فردا حلش میکنیم
-باشه
+مطمین باش بهشون ثابت میکنم تو مال منی!
میا با حرف جیمین سرخ شد و کمی خندید..
-تو هم موچی خودمی!
+شکی نیست..
-----
/بیب دیگه فکرتو قاطی نکن حوصلم سر رفت هیچی نمیگی
*اخه ته اونا دارن با این مهمونی رسما ایندمونو رقم میزنن!
/بیا فعلا راجبش حرف نزنیم و بخوابیم
*ولی نگارنم
/نگران چیزی نباش من مال توعم تا ابد و توهم مال منی!
*یااا
/یاا نگو بگو عزیزم
*تهیونگ هیچکی تو نمیشه!و خندید
/بلههههه پس چی فکر کردی؟!
*شیطون بلا
------
فردا صبح:
-یااااا پاشین دیگه
*/پاشدیم پاشدیم
-جلو من تو یغلم همن بعدش پا نمیشن پروها
و جین هو و ته با دیدن اینکه باز میا مچشونو گرفته هم حرصی شدن هم خندیدن
بعد صبحونه
-یه
سوال میپرسم میدونین اخر هفته دقیقا کی هست؟
*دو سه روز دیگه
-خیر مهمونی فردا شبه
*/+هانننننننننننننن
-حرصی نشین باید بریم چیز میز بخریم!
و بدین ترتیب اونا راهی بازار شدن تا برای مهمونی فردا شب لباس و.. بگیرن!
شب با خستگی برگشتن به خونه و رفتن سمت اتاقاشون تا بکپن!
اتاق ته و جین هو:
تهیونگ جین هو رو کشید بغلش و سرشو برد تو گردن جین هو
*ته..هزار بار..گفتم..اینجوری نکن قلقلکم میاد
/جین هو
*بله؟
/بابت اینکر متاسفم نیست
*ها؟چه..اییی
که تهیونگ گردن جین هو رو محکم گاز گرفت و بعدش ازش جدا شد و به صورت تو هم رفته ی جین هو خیره شد..
*این چه کاری بود اخه
/خب باید همه تو اون مهمونی بفهم تو صاحب داری!
*دقیقا چه غلظی کزده وخودشو از بغل ته بیرون کشید و با نگاه کردن به گردن قرمزش!
*یا خدا انگار مهر زدن
/مهر مالکیت منه!
*تهههههه من چه غلطی با این بکنم اخه کرم بزنم روش میشه؟
تهیونگ کشیدش و جین هو افتاد روی پاهای تهیونگ..
/هیچ کاری نمیکنی!
*ولی اخه..
/نه!
*تهیونگ میزنمتا این کاری که کردی خیلی خیلی تو چشم میزنه و در نتیجه بد میشه واسم!
/هیچم نمیشه ببینم یکی به تو درباره ی این کار خوشگلم!!چیزی بگه اصن تو زندش میزاری؟
*نه خیر!
/پس بزار بمونه
که جین هو سرشو گذاشت رو شونه ته و بهش نزدیکتر شد جوری که چسبید بهش
/بیبی شیطونی
*ته خوشت میاد من گردنتو کبود کنم بعد با  ون وضع بری شزکت و مهمونی!؟
/من مشکلی ندارم
*بی حیا و اینبار جین هو تهیونگ رو گاز گرفت جوری که ردش مود
/محکم بود
*ها ببین چی میشه حالا از مال من بهتره
/کاری نکن بیشتر انجام بدم!
جین هو چشم غره ای رفت بهش و ز بغلش در اومدو خوابید جاش و تهیونگ که هنوز نشسته بود رو کشید که بیافته روی تخت و همینم شد بعدش خودشو تو بغل تهیونگ جا داد!
/خوشت میادا
*خفه
اتاق جیمین و میا
-باز اینا دارن دعوا میکنن
+خندیدن
-میگم جیم
+هم؟
-منظور مامانت و مامانامون از اینکه به هر نحوی!دوست داشتنمون رو نشون بدیم چی بود
جیمین همونطور که داشت موهای میا رو از صورتش کنار میزد جواب داد
+نمیدونم ولی ..
-ولی؟
+اجازه هست؟
-واسه چی
که با دیدن نگاه جیمین که روی گردنش بود تا ته ماجرا رو فهمید
-جیمین نه بد میشه!
+خود مامانم اینا گفتن و منظورشونم همین بوده
-ولی من..
جیمین کمر میا رو گرفت و کشید سمت خودش و صورتشو تا 1 سانتی صورت میا جلو برد و..
+بیب خجالت نکش!باید همه بفهمن مال منی!
میا سرخ شد و با حس اینکه نفس های جیمین به گردنش میخوره شروع کرد به خندیدین
-اونجوری..نفس..نک...قلقلکم میاد وایییی
+شاهکارم عالی شد!
-یا خدا نگو باز جاش میمونه و با لبند روی لب جیمین فهمید که کارشو کرده..
-خعلی بدی
+قرار نیس قهر کنیما
-نمیزارم دیگه بوسم کنی!
+عههههه
-همین میشه و پشتشو کرد به جیمین و چشماشو بست
جیمنی از پشت بهش چسبید و روی گردنش رو بوسید و کنار گوشش گفت
+جیمینت رو اذییت نکن
-ولی ت میکنی پس منم میکنم!
-----------
فردا شب
تهیونگ و جین هو با یه ماشین رفتن جیمین و میا با یه ماشین!
وقتی رسیدن
/بیب بهتر نبود یه چیز بسته تر میخریدیم؟
*خودت انتخوابش کردی هانی
/هعیی..
و وقتی رفتن داخل و کنار مامان باباشون وایستادن
وقتی جیا و سویا و یونا و یورا چشمشون به کبودی روی گردن دخترا افتاد پوزخندی به سانا و سوجین و ماماناشون زدن ک داشتن با حرص نگاه میکردن
تهیونگ و جیمین برای بیشتر حرص کزدنشون دستشونو گذاشت رو کمر دخترا و در نتیجه اگه انیمیشن بودن دود از سر اونا بلند میشد...
وقتی مامانا رفتن تو یه سالن جدا و پران موندن برای کارای شرکت
سانا و سوجین هم رفتن اونیکی سالن و 4 نفر داستان ما هم برای حرص دادنشون رفت پشت سرشون تا نقش شونو عملی کنن
وقتی نشسته بودن پیش هم ولی مامانا یه چندتا صندلی اونورتر بود و سانا و سوین پیششون بودن
/هم..انگاری باید اینجا انرژیمو تامین کنم و لباشو گذاشت رو لبای جین هو و جین هو با گذاشتن دستاش روی دستای ته حرص دادن سویجن و ننش رو بیشتر کرد😂
یادم رفت برای ننه اونا چی ااسم گذاشتم.. صب کنین نگاه کنم
هیورا مامان سانا
ناجینا مال سوجین
یورا:میبینی که! نمیخوان از هم جدا شن
ناجینا:اخر مهمونی معلم میشه!
هیورا:فعلا ک انگار جیمین زیاد از میا خوشش نبومده
و پوزخند صدا داری زد😒😐
یونا و جیا:میبینیم!!
وای استایل مهمونی یادم رففففففف

dont forget me.. :) Where stories live. Discover now