part 15

106 6 8
                                    

بریم برای شروع پارت😂💜
آخر پارت رو حتما بخونین!
/جین هو وسایلاتون اماده کردی؟
*اره اره حاضرم بریم
و به طرف خونه حرکت کردن...
----
-اه چرا مثلا باید بیان بعد اون اتفاق
+حرص نخور بخاطر کار شرکته
-بچه هست نمیتونم فحش بدم
+من بچم؟؟ 😂
-پ ن پ
+کاری نکن وسط فروشگاه بخورمت!
-کاری نکن وسط فروشگاه صب کن چی چی؟
+😂هیچی
-چی گفتی؟
+چیزی نگفتم
-اونو بردار تموم شه
+تمام بیا بریم حساب کنیم
-بریم..
¢میشه ... یون
-بفرمایین
-صب کن جیمین سس شکلاتی رو برنداشتی!! ( چیزی پیدا نکردم بگم😂)
+وای صب کن بیام
و تا جیمین رفت بیاد..
¢برادر جذابی دارین!
-🙂برادرم نیست
¢اوه پس دوستتونه؟
+نه خیر دوست پسرشم!
و فروشنده با یه چشم غره باقی وسایل رو حساب کرد!
بیرون
-دختره ی پرو
+😂یا هانی حسودی نکن
-چرا باید به اون حسود...
که تو این موقع یه فرد آشنا دید...!
-جیمین..
+اههه اینجا چیکار میکنه
&های گایز میبینم زنده در اومدی! فکر میکردم بمیری!
+تموم کن!
-قرار نیست چون امروز میای خونمون باهات خوب رفتار سه و با طعنه زدن بهش رفت جلوتر
جیمین پوزخندی به سانا زد و دنبال میا رفت...
/پس چرا درو باز نمیکنن؟
*شاید رفتن بیرون
/کلید؟
*ندارم
/به به!
-عه بچه ها
+های
/*سلام
-کلید ندارین؟
/*🙂اره
-😂اوکی بیاین بریم داخل
+یااااا مبارک بیا اینجا بینم وسایلا یادت رفت
/بزا من بیام کمم
+بیا!
یکم بعد
*یا خدا اینهمه وسایل؟
-مهمون داریم(حین اینکه وسایل رو داشت میچید)
*کیه؟
/کسی قراره بیاد؟
+بابا و مامانمون همراه بابا مامانای سانا و سوجین
*اوکی بیاد یه ابی واسش بریزم کَف کنه
+-😂
-هم راستی خوش گذشت؟
/*اره
-🙂😂
*چته؟
-سویشرتت
*خب؟
-برعکس پوشیدی
*😳من برمیگردم..
-🙂😂
-------
سویا؛سلام دختر گلم و داماد خوشگلم!
*مامان!
-+/😂
یورا؛سلام سلام
یونا:ماهم رسیدیم!
جیا:های
-+/*😂
بزارین یه یاداوری کنم سویا مامان جین هو جیا مامان میا یونا مامان جیمین یورا مامان ته
بعد از اینکه نشستن و..
جیا و یونا:بچه ها!
/+*-بله؟
سویا و یورا:قصد ندارین نامزد کنین!؟
دخترا قرمز شدن و:مامان!!!!
جیا و سویا:خب من میخوام زودتر نوه مو ببینم!
-*یااااا مامان!
😂قشنگ بحثی که سوین تو داستانام ازش متنفره رو اوردم
/+دربارش فکر میکنیم!
*تهیونگ!!!  -جیمین!!!
-اوه بقیه هم اومده و رفتن درو باز کردن و مامان بابای سانا و سوجین اومدن داخل همراه دخترای پرو شون!
سر شام:
مامان سانا هیورا هست اسمش مامان سوجین ناجینا هست
هیورا:خب!
جیا بهش یه نگاهی انداخت!که توش میشد دید!خفه شو! 😂
سانا:مامان جون بحث رو قرار بود بکشین سمت...!
هیورا:بله!
بابای سانا:دخترم به جیمین جان علاقه داره و میخواستی همبن موضوع رو اینجا حل کنیم!
بابای سوجین:ما هم میخوایم علاقه دخترمون به تهیونگ جان( مرض و جان!)رو مشخص کنیم!
بابای جیمین و ته؛ ولی پسرای ما دوست دختر دارن!و به زودی نامزد میکنن! ( استغفرالله 🙁😂)
بابای سانا و سوجین؛خب بیاین از خودشون بپرسیم میتونن کات کنن!
-*وات د فاز؟ 😐
/+ما جدا نمیشیم! تمام!
&ولی اوپا من خیلی بیشتر از اون دختره دوست دارم!
-نه بابا😐
+من از میا جدا نمیشم تمام!
_اوپا تو که از این دختره جدا میشی
/نه!
جیا:همونطور که میبینین قصد جدا شدن ندارن!
سانا:ولی..
هیورا:پس ببینیم تو مهمونی چیکار میکنن و همونجوری گذاشتن و رفتن!
-+/*یا خدا مهمونی؟؟؟؟؟
----
خب خب بچه ها متاسفم اینبار طولانی نشد چون الان تو ماشینم و نمیتونم تایپ کنم! اگه تا شب صبر کنم هم کلمو میبرین!
و نکته ای که میخواستم بگم این که از الان یه زمان مشخصی برای آپ پارت ها هست!
این فیک شنبه/دوشنبه/چهارشنبه آپ میشه!یعنی بقیه روزا پارت نداریم🙂و اینم بگم پارتا طولانی میشن و کوتاه نیستن! 😂😙
پس تا فردا بای بای❤🍓
ووت و کامنت یادتون نره😙❤

dont forget me.. :) Where stories live. Discover now