part(2)

1K 125 2
                                    

Tea:
داشتم میرفتم که چیزی شبیه ناله و التماس از انبار مدرسه شنیدم و چون که فضولم رفتم ببینم که چیه
وقتی از لای در که یه ذره باز بود نگاه کردم دیدم اکیپ همون پسره که اسمشم هنوز نمیدونم وایسادن و دارن چیزی رو تماشا میکنن خواستم ببینم چی رو دارن اینجوری تماشا میکنن یه ذره اون ور تر نگاه کردم و دیدم پسری که از متنفرم میخواست به یکی تجاوز کنه و باباش سکس داشته باشه و پسر زیرش هم همش داشت التماس میکرد که ولش کنه واقعا میخواستم به اون پسره کمک کبک که در بره چون حس خیلی بدی داره خودم چندین بار تو این موقعیت بودم پس فکری به ذهنم رسید بهم داد زدم
_مدیر اینجا اینجا بیا تا فرار نکردن
و بعد زود رفتم یه جا و قایم شدم نمیدونستم دیدم با سرعت از انبار اومدن بیرون فرار کردن و همش اینور اونور نگاه میکردن
منتظر شدم تا برن وقتی مطمئن شدم که رفتن زود رفتم سراغ اون پسری که تو انبار بود
اولش ازم ترسید بهش گفتم
_نترس اومدم کمکت کنم بیا زود لباسات رو مرتب کنیم بریم بیرون
پسر گفت
(زود از اینجا برو اگه بفهمن اومدی کمک من زنده نمیزارن نزدیک من نشو)
_من ازشون نمیترسم حالا هم حرف نزن بیا زود بریم
از مدرسه خارج شدیم رفتیم سمت به پارک و رو نمیکنم نشستیم ازش پرسیدم
_اسمت چیه؟
(من جانگ هوسوک هستم )
_خوشبختم منم تهیونگ هستم امیدوارم بتونیم باهم دوست باشیم
(ولی اگه اونا بفهمن با من دوست شدی خیلی بد میشه تو مدرسه هیچ کس با من حرف نمیزنه به خاطر اونا تو هم همین کارو بکن اگه نمیخوای اسیب ببینی)
_من به اندازه اسیب دیدم و دارم میبینم پس مهم نیست و الان دیگه من باهات حرف میزنم دوستتم باشه!؟
( ممنون و خوشحالم بالاخره یه دوست پیدا کردم)
بعد هردو به هم لبخند زدیم
_راستی اسم اون پسره که داشت بهت....
حرفم رو خوردم چون فک کنم اذیتش میکرد پس گفتم
_داشت اذیتت میکرد؟
( اون جانگ کوک قلدر مدرسه که هیچ کس جرعت چپ نگاه کردن بهش نداره چه برسه به کارهای دیگه همه ازش میترسن و تو اولین نفری هستی که این کارو کرده اونم با جانگ کوک بیشترم سراغ افرادی که پولدار نیستن و خانواده با اصل و نصبی ندارن میره تا اذیتشون کنه پس مراقب باش چون همه مدرسه میدونن که با بورسیه به ابن مدرسه اومدی
_تو نگران من نباش من با همه فرق میکنم چرا ازش شکایت نمیکنی
(این کارم کنم هیچی نمیشهون اونا پولدارن و مدیر پدر جانگ کوک حتی اگه سخت گیرم باشه بازم دوست نداره پسرش پاش به دادگاه باز بشه پس بی فایدس و انکه من تا دوهفته دیگه از این مدرسه میرم فقط دوهفته دیگه باید تحمل کنم)
_نگران نباش من ازت مراقبت میکنم درسته قوی نیستم و تا حدودی باهوشم
یهو صدایی از پشت سرم اومد
*تو قراره از کی مراقبت کنی ته ته!؟ وقتی خودت نمیتونی از خودت مراقبت کنی
سمت صدا برگشتم و بله جیمین هیونگ بودم
_اووو هیونگ منتظرت بودم چرا دیر کردی؟
*داشتم کارای خونه ای که بزور و با التماس از رییس گرفته بودیم رو مرتب میکردم امروز ساعت 6 باید بری سرکار رییس گفت زودتر بری کمکش کنی و ایشون کی هستن؟
_دوستم هوسوک تازه باهاش اشنا شدم هوسوک اینم هیونگ جیمین کسی که ازم مراقبت میکنه و باهام زندگی میکنه
(بله خوشبختم جانگ هوسوک هستم)
*منم همینطور خب ته ته باید بریم دیر شده
_باشه هیونگ فعلا هوسوک فردا میبینمت
(خدافظ)
Kook:
اگه اون عوضی داد نمیزد میتونستم با اون اشغال سکس داشته باش هنوز نفهمیدم کدوم خری بود ولی بالاخره پیداش میکنم و بهش نشون میدم در افتادن با جئون جانگ کوک چه خطرایی داره فقط منتظر باش موش کوچولو
چانیول با سرعت در باز کرد گفت
۰پیداش کردیم
لبخند ترسناکی زدم رفتم ببینم که کیه از طریق دوربین مدرسه پیداش کرده بودن این.... این همون پسری که امروز بهش خوردم و تازه اومده تو مدرسه پوزخندی زدم تو دلم گفتم «امیدوارم زنده بمونه موش کوچولو»
از چانیول پرسیدم
+اسمش چیه و چندسالشه؟
۰نمیدونیم
+پس بفهمید تا بعد از شهر تمام اطلاعاتش رو میخوام شاید تو اتاق بابام باشه پس خودت درستش کن
۰باشه بسپرش به من
بعد از رفتن چانیول داشتم به این فکر میکردم که چجوری اذیتش کنم







فعلا زیاد بازدید نخورده ولی اشکال نداره امیدوارم لذت ببرید از خوندنش 🌈🌈🌈🌈💜💜💜💜💜
بابای 👋👋👋👋
پارت بعد هم به زودی اپ میکنم

Its Hard But Im Ok [Complete]Where stories live. Discover now